هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از بیدل دهلوی، تجربیات روحانی و عرفانی شاعر را در قالب استعاره‌های زیبا بیان می‌کند. شاعر از رهایی از قید و بندهای دنیوی، رسیدن به وحدت وجود، بی‌خودی و فنا در حق سخن می‌گوید. او از حباب بودن در دریای هستی، رهایی از غبار تعلقات، و تبدیل شدن به شمعی که از سر تا پا سوخته است، سخن می‌راند. در نهایت، شاعر به فقر عرفانی و بی‌نیازی حقیقی می‌رسد.
رده سنی: 18+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر، برای درک و شناخت نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. استعاره‌های پیچیده و مضامین انتزاعی آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۰۹۳

چون حباب آن دم که سیر آهنگ این دریا شدم
درگشاد پردهٔ چشم از سر خود وا شدم

عرصهٔ آزادی از جوش غبارم تنگ بود
بر سر خود دامنی افشاندم و صحرا شدم

معنیم از شوخی اظهار آخر لفظ توست
بسکه رنگ باده‌ام بی‌پردهٔ مینا شدم

در فضای بیخودیها پی به حالم بردنست
هر کجا سرگشته‌ای گم گشت من پیدا شدم

هر بن مویم تماشاخانهٔ دیدار بود
عاقبت صرف نگه چون شمع سرتا پا شدم

خامشیهایم جهانی را به شور دل‌ گرفت
آخر از ضبط نفس صبح قیامت زا شدم

ای خوش آن وحدت‌ کزو نتوان عبارت باختن
می‌زند کثرت ز نامم جوش تا تنها شدم

داغ نیرنگم‌، مپرس از مطلب نایاب من
جست‌وجوی هر چه کردم محرم عنقا شدم

شمع سیر انجمن‌ها در گداز خویش داشت
هر قدر از پیکر من سرمه شد بینا شدم

ماضی و مستقبل من حال‌ گشت از بیخودی
رفتم امروز آنقدر از خود که چون فردا شدم

فقر آخر سر ز جیب بی‌نیازی‌ها کشید
احتیاجم جوش زد چندانکه استغنا شدم

گرچه بیدل شیشهٔ من ازفلک آمد به سنگ
اینقدر شد کز شکستن یک دهن‌گویا شدم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.