هوش مصنوعی: این متن شعری است که از رنج‌ها، تحولات درونی و تجربیات عرفانی شاعر سخن می‌گوید. شاعر از دردها و رنج‌های زندگی می‌گوید که او را دگرگون کرده و به شناخت عمیق‌تری از خود و جهان رسانده است. او از عشق، ندامت، قضا و قدر، و تحولات روحی خود سخن می‌گوید و در نهایت به نوعی پذیرش و تسلیم در برابر تقدیر می‌رسد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج، ندامت و قضا و قدر نیاز به بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۲۰۹۴

زبن باغ تا ستمکش نشو و نما شدم
خون‌ گشتم آنقدر که به رنگ آشنا شدم

بوی گلم جنون دو عالم بهار داشت
زبن یک نفس هزار سحر فتنه وا شدم

دل دانه‌ای نبودکه‌گردد به جهد نرم
سودم‌ کف ندامت و دست آسیا شدم

مشتی ز خاک بر سر من ریخت زندگی
آماجگاه ناوک تیر قضا شدم

پیغام بوی‌ گل به دماغم نمی رسد
آیینه‌دار عالم رنگ ازکجا شدم

حرفی به جز کریم ندارد زبان من
سلطان کشور طربم تا گدا شدم

یارب چه دولت است کز اقبال عاجزی
شایستهٔ معاملهٔ کبریا شدم

زین حیرتی‌ که چید نفس فرق و اتحاد
او ساغر غنا زد و من بینوا شدم

نا قدردان عمر چو من هیچکس مباد
بعد از وداع‌ گل به بهار آشنا شدم

بیدل ز ننگ بیخبری بایدم‌گداخت
زیرقدم ندیدم و طاووس پا شدم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.