هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر دربارهٔ آزادی، تنهایی، عشق و رنج‌های انسانی است. شاعر از وضعیت خود و دیگران تأمل می‌کند و به مفاهیمی مانند فنا، عافیت و یادآوری عشق اشاره دارد. او از طبیعت و عناصری مانند گل، آهو و آسمان برای بیان احساساتش استفاده می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن‌ها ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. همچنین، برخی از عبارات نیاز به تفسیر و تأمل دارند که مناسب سنین بالاتر است.

غزل شمارهٔ ۲۰۹۸

در گلستانی که محو آن‌ گل خودرو شدم
چشم تا واکردم از خود چون مژه یک سو شدم

نشئهٔ آزادی من آنقدر ساغر نداشت
گردش رنگی به عرض شوخی آمد بو شدم

هرکه می بینم به وضع من تامل می‌کند
ازقد خم‌گشته خلقی را سر زانو شدم

کاش اوج عزتم با نقش پا می‌شد بدل
آسمان ‌گل‌ کردم و با عالمی یک رو شدم

آسمان ساز سلامت نیست وضع ما و من
عافیت‌ها رقص بسمل شد که‌ گفت‌وگو شدم

ت‌ر‌جمان عبرتم از قامت پیری مپرس
تا فنا رنگ اشارت ریخت من ابرو شدم

وحشتم آخر ز زندانگاه دلتنگی رهاند
خانه صحرا گشت از بس دیدهٔ آهو شدم

یادم آمد در رهت ذوق به سر غلتیدنی
همچو اشک خویش از سر تا قدم پهلو شدم

درس بلبل از سواد نسخهٔ‌ گل روشن است
از لبت حرفی شنیدم‌ کاینقدر خوشگو شدم

در چه فکر افتاده‌ام یارب‌ که مانند هلال
تا سری پیدا کنم اول خم زانو شدم

در دل هر ذره‌ام توفان دیدار است و بس
جوهر آیینه دارم تا غبار او شدم

کاستنهای من بیدل به درد انتظار
هست پیغامی به آن گیسو که من هم مو شدم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.