هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که به توصیف عشق الهی و جذبههای معنوی میپردازد. شاعر از زیباییهای معشوق الهی سخن میگوید و تأثیرات عمیق این عشق را بر جهان و جانها توصیف میکند. در این شعر، مفاهیمی مانند عشق، جذبههای معنوی، و ارتباط با خداوند به زیبایی بیان شدهاند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و معنوی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان شعری و استعارههای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد تا بتوان آن را به درستی درک کرد.
غزل شمارهٔ ۱۷۹۳
این کیست این؟ این کیست این؟ هذا جُنونُ الْعاشِقین
از آسْمان خوشتَر شُده در نورِ او روی زمین
بیهوشیِ جانهاست این، یا گوهرِ کانهاست این
یا سَروِ بُستانهاست این، یا صورتِ روحُ اْلاَمین
سَرمستیِ جانِ جهان، معشوقهٔ چَشم و دَهان
ویرانیِ کسب و دُکان، یَغماجیِ تَقوی و دین
خورشید و ماه از وِیْ خَجِل، گوهر نِثارِ سنگْدل
کَزْ بیمِ او پَشمین شود هر لحظه کوهِ آهنین
خورشید اَنْدَر سایهاَش، اَفْزون شُده سَرمایهاَش
صد ماه اَنْدَر خَرمَنَش، چون نَسْرِ طایِرْ دانهچین
بِسْمِ اللّهْ ای روحُ الْبَقا، بِسْمِ اللّهْ ای شیرین لِقا
بِسْمِ اللّهْ ای شَمسُ الضُّحا، بِسْمِ اللّهْ ای عِینُ الْیَقین
هین رویها را تاب دِهْ، هین کِشتِ دل را آب دِهْ
نَعْلین بُرون کُن بَرگُذَر بر تارکِ جانها نِشین
ای هوشِ ما، از خود بُرو، وِیْ گوشِ ما، مُژده شِنو
وِیْ عقلِ ما، سَرمَست شو، وِیْ چَشم ما، دولَت ببین
اَیّوب را آمد نَظَر، یعقوب را آمد پسر
خورشید شُد جُفتِ قَمَر، در مَجْلِسآ، عِشْرت گُزین
من کیسهها میدوختم، در حِرصِ زَر میسوختم
تَرکِ گدارویی کُنم، چون گنج دیدم در کَمین
ای شَهْسَوارِ اَمرِ قُل ای پیشِ عَقلَت نَفْسِ کُل
چون کودکی، کَزْ کودکی وَزْ جَهلْ خایَد آستین
چون بینَدَش صاحِب نَظَر، صدتو شود او را بَصَر
دَسْتَک زَنانْ بالایِ سَر گوید که یا نِعْمَ الْمُعین
در سایهٔ سِدْرِهیْ نَظَر، جِبْریل خو آمد بَشَر
دَرخورْد او نَبْوَد دِگَر، مِهْمانیِ عِجْلِ سَمین
بر خوانِ حَقْ رَه یافت او، با خاصِگانْ دریافت او
بِنْهاده بر کَفها طَبَق، بَهرِ نِثارش حورِ عین
این نامهٔ اسرارِ جان، تا چند خوانی بر چَپان؟
این نامه میپَرَّد عِیان، تا کَفِّ اَصْحابُ الْیَمین
از آسْمان خوشتَر شُده در نورِ او روی زمین
بیهوشیِ جانهاست این، یا گوهرِ کانهاست این
یا سَروِ بُستانهاست این، یا صورتِ روحُ اْلاَمین
سَرمستیِ جانِ جهان، معشوقهٔ چَشم و دَهان
ویرانیِ کسب و دُکان، یَغماجیِ تَقوی و دین
خورشید و ماه از وِیْ خَجِل، گوهر نِثارِ سنگْدل
کَزْ بیمِ او پَشمین شود هر لحظه کوهِ آهنین
خورشید اَنْدَر سایهاَش، اَفْزون شُده سَرمایهاَش
صد ماه اَنْدَر خَرمَنَش، چون نَسْرِ طایِرْ دانهچین
بِسْمِ اللّهْ ای روحُ الْبَقا، بِسْمِ اللّهْ ای شیرین لِقا
بِسْمِ اللّهْ ای شَمسُ الضُّحا، بِسْمِ اللّهْ ای عِینُ الْیَقین
هین رویها را تاب دِهْ، هین کِشتِ دل را آب دِهْ
نَعْلین بُرون کُن بَرگُذَر بر تارکِ جانها نِشین
ای هوشِ ما، از خود بُرو، وِیْ گوشِ ما، مُژده شِنو
وِیْ عقلِ ما، سَرمَست شو، وِیْ چَشم ما، دولَت ببین
اَیّوب را آمد نَظَر، یعقوب را آمد پسر
خورشید شُد جُفتِ قَمَر، در مَجْلِسآ، عِشْرت گُزین
من کیسهها میدوختم، در حِرصِ زَر میسوختم
تَرکِ گدارویی کُنم، چون گنج دیدم در کَمین
ای شَهْسَوارِ اَمرِ قُل ای پیشِ عَقلَت نَفْسِ کُل
چون کودکی، کَزْ کودکی وَزْ جَهلْ خایَد آستین
چون بینَدَش صاحِب نَظَر، صدتو شود او را بَصَر
دَسْتَک زَنانْ بالایِ سَر گوید که یا نِعْمَ الْمُعین
در سایهٔ سِدْرِهیْ نَظَر، جِبْریل خو آمد بَشَر
دَرخورْد او نَبْوَد دِگَر، مِهْمانیِ عِجْلِ سَمین
بر خوانِ حَقْ رَه یافت او، با خاصِگانْ دریافت او
بِنْهاده بر کَفها طَبَق، بَهرِ نِثارش حورِ عین
این نامهٔ اسرارِ جان، تا چند خوانی بر چَپان؟
این نامه میپَرَّد عِیان، تا کَفِّ اَصْحابُ الْیَمین
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.