هوش مصنوعی:
این شعر به بیان احساسات عمیق و پیچیدهای مانند حیرت، حسرت، ناامیدی، و جستجوی هویت میپردازد. شاعر از تصاویر نمادین مانند آینه، گل، آتش، و سایهها استفاده میکند تا حالات درونی خود را به تصویر بکشد. مفاهیمی مانند تنهایی، عجز، و ناتوانی در درک خود و جهان نیز در آن مشهود است.
رده سنی:
18+
متن از مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی استفاده میکند که درک آنها نیاز به تجربه و بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی از تصاویر و مضامین ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۲۱۱۸
سحر کیفیت دیدار از ایینه پرسیدم
به حیرت رفت چندانی که من هم محو گردیدم
به ذوق وحشتی از خود تهی کردم جهانی را
جنون چندین نیستان کاشت تا یک ناله دزدیدم
به عریانی خیالم ناز چندین پیرهن دارد
سواد فقر پروردهست یکسر در شب عیدم
ز افسون نفس بر خود نبستم تهمت هستی
شعاعی رشته پیدا کرد بر خورشید پیچیدم
ندامت در خور گل کردن آگاهی است اینجا
کف افسوس گردید آنقدر چشمی که مالیدم
نی این محفلم از ساز عیش من چه میپرسی
به صد حسرت لبی وا کردم اما ناله خندیدم
به شوخی گردشی از چشم تصویرم نمیآید
که من در خانهٔ نقاش پیش از رنگ گردیدم
ز آتش گل نکرد افسانهٔ یأس سپند من
تپیدن با دلم حرف وداعی داشت نالیدم
نه آهنگی است نی سازم نه انجامی نه آغازم
به فهم خویش مینازم نمیدانم چه فهمیدم
اگر خود را تو میدانم و گر غیر تو میخوانم
به حکم عجز حیرانم چه تحقیق و چه تقلیدم
چراغ حسرت دیدار خاموشی نمیداند
تحیر ناله بود اما من بیهوش نشنیدم
ندانم سایهٔ سرو روان کیستم بیدل
به رنگی رفتهام از خود که پنداری خرامیدم
به حیرت رفت چندانی که من هم محو گردیدم
به ذوق وحشتی از خود تهی کردم جهانی را
جنون چندین نیستان کاشت تا یک ناله دزدیدم
به عریانی خیالم ناز چندین پیرهن دارد
سواد فقر پروردهست یکسر در شب عیدم
ز افسون نفس بر خود نبستم تهمت هستی
شعاعی رشته پیدا کرد بر خورشید پیچیدم
ندامت در خور گل کردن آگاهی است اینجا
کف افسوس گردید آنقدر چشمی که مالیدم
نی این محفلم از ساز عیش من چه میپرسی
به صد حسرت لبی وا کردم اما ناله خندیدم
به شوخی گردشی از چشم تصویرم نمیآید
که من در خانهٔ نقاش پیش از رنگ گردیدم
ز آتش گل نکرد افسانهٔ یأس سپند من
تپیدن با دلم حرف وداعی داشت نالیدم
نه آهنگی است نی سازم نه انجامی نه آغازم
به فهم خویش مینازم نمیدانم چه فهمیدم
اگر خود را تو میدانم و گر غیر تو میخوانم
به حکم عجز حیرانم چه تحقیق و چه تقلیدم
چراغ حسرت دیدار خاموشی نمیداند
تحیر ناله بود اما من بیهوش نشنیدم
ندانم سایهٔ سرو روان کیستم بیدل
به رنگی رفتهام از خود که پنداری خرامیدم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.