هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از زبان عاشقی است که از دلدار خود شکایت میکند و از فراق و درد عشق مینالد. او از یار خود میخواهد که به او توجه کند و از او امان بخواهد. در نهایت، یار به او میگوید که برای رسیدن به او باید از خود بگذرد و در نفی خود گم شود.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم فلسفی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد که معمولاً در سنین بالاتر دیده میشود.
غزل شمارهٔ ۱۷۹۷
ای دل شِکایَتها مَکُن، تا نَشْنَود دِلْدارِ من
ای دل نمیترسی مَگَر از یارِ بیزِنْهارِ من
ای دل مَرو در خونِ من، در اشکِ چون جَیحونِ من
نَشْنیدهیی شب تا سَحَر آن نالههای زارِ من
یادت نمیآید که او، میکرد روزی گفتوگو؟
میگفت بَس دیگر مَکُن اندیشهٔ گُلْزارِ من
اندازهٔ خود را بِدان، نامی مَبَر زین گُلْسِتان
این بَس نباشد خود تو را، کآگَهْ شوی از خارِ من؟
گفتم اَمانَم دِهْ به جان، خواهم که باشی این زمان
تو سَردِه و من سَرگِران، ای ساقیِ خَمّارِ من
خندید و میگفت ای پسر آری، وَلیک از حَد مَبَر
وانگَهْ چُنین میکرد سَر، ای مَست و ای هُشیارِ من
چون لُطف دیدم رایِ او، افتادم اَنْدَر پایِ او
گفتم نباشم در جهانْ گَر تو نباشی یارِ من
گفتا مَباش اَنْدَر جهان، تا رویِ من بینی عِیان
خواهی چُنین، گُم شو چُنان، در نَفیِ خود دان کارِ من
گفتم مَنَم در دامِ تو، چون گُم شَوَم بیجامِ تو
بِفْروش یک جامَم به جان، وانگَهْ بِبین بازارِ من
ای دل نمیترسی مَگَر از یارِ بیزِنْهارِ من
ای دل مَرو در خونِ من، در اشکِ چون جَیحونِ من
نَشْنیدهیی شب تا سَحَر آن نالههای زارِ من
یادت نمیآید که او، میکرد روزی گفتوگو؟
میگفت بَس دیگر مَکُن اندیشهٔ گُلْزارِ من
اندازهٔ خود را بِدان، نامی مَبَر زین گُلْسِتان
این بَس نباشد خود تو را، کآگَهْ شوی از خارِ من؟
گفتم اَمانَم دِهْ به جان، خواهم که باشی این زمان
تو سَردِه و من سَرگِران، ای ساقیِ خَمّارِ من
خندید و میگفت ای پسر آری، وَلیک از حَد مَبَر
وانگَهْ چُنین میکرد سَر، ای مَست و ای هُشیارِ من
چون لُطف دیدم رایِ او، افتادم اَنْدَر پایِ او
گفتم نباشم در جهانْ گَر تو نباشی یارِ من
گفتا مَباش اَنْدَر جهان، تا رویِ من بینی عِیان
خواهی چُنین، گُم شو چُنان، در نَفیِ خود دان کارِ من
گفتم مَنَم در دامِ تو، چون گُم شَوَم بیجامِ تو
بِفْروش یک جامَم به جان، وانگَهْ بِبین بازارِ من
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.