هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساسات درونی خود سخن می‌گوید که مانند پرنده‌ای در قفس اسیر است و نمی‌تواند آزادانه پرواز کند. او از سکوت و ناتوانی در بیان خود می‌گوید و از این که مانند آیینه‌ای بی‌اعتبار، غم‌هایش را بازتاب می‌دهد. شاعر از حیرت و سردرگمی در زندگی سخن می‌گوید و این که مانند گلی در باغ زندگی، سرمایه‌ای جز رنگ‌های گذرا ندارد. او از تلاش‌های بی‌ثمر و ناپیدای خود می‌گوید و این که با وجود تمام رنگ‌های زندگی، پروازش بی‌رنگ است. در نهایت، شاعر به زیبایی‌های غفلت و بهارستان زندگی اشاره می‌کند اما از این که در حیرت و سکوت مانده است، اظهار ندامت می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر، نیاز به درک و تجربه‌ی بالاتری از زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۱۸۷

ز بال نارسا بر خویش پیچیده است پروازم
لب خاموش دایم در قفس دارد چو آوازم

چو تمثالم نهان از دیده‌های اعتبار اما
همان آیینهٔ بی اعتباربهاست غمازم

نفس‌ گر می‌کشم قانون حالم می‌خورد بر هم
چو ساز خامشی با هیچ آهنگی نمی‌سازم

خیالی می‌کشد مخمل‌ کدامین راه و کو منزل
سوار حیرتم در عرصهٔ آیینه می‌تازم

درین گلشن‌ که سامان من و ما باختن دارد
چو گل سرمایه‌ای دیگر ندارم رنگ می‌بازم

ز شمع‌ کشته داغی هم اگر یابی غنیمت دان
نگاه حیرت انجامم تماشا داشت آغازم

ندارد ذرهٔ موهوم بی‌خورشید رسوایی
تو کردی جلوه و افتاد بر رو تختهٔ رازم

شدم خاک و فرو ننشست توفان غبار من
هنوز از پردهٔ ساز عدم می‌جوشد آوازم

ز درد سعی ناپیدای تصویرم چه می‌پرسی
سرا پا رنگم اما سخت بیرنگ است پروازم

بنازم خرمی های بهارستان غفلت را
شکستن فتنه توفانست و من بر رنگ می‌نازم

به رنگ چشم مشتاقان ز حیرت بر نمی‌آیم
همان یک عقده دارم تا قیامت‌ گر کنی بازم

ند‌انم عذر این غفلت چه خواهم خواستن بیدل
که حسنش خصم تمثالست و من آیینه پردازم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.