هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر درباره تنهایی، ناامیدی، و کشمکش‌های درونی است. شاعر از طبع ناآرام خود، ناتوانی در جمع‌آوری آرامش، و احساس بی‌پناهی سخن می‌گوید. او از وحشت، توفان درون، و از دست دادن روشنایی وجود خود می‌نالد و در نهایت، به خاک افتادن و امید به رهایی را توصیف می‌کند.
رده سنی: 18+ مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی، همراه با بیان پیچیده و احساسات سنگین، درک این شعر را برای مخاطبان جوان‌تر دشوار می‌سازد. این متن更适合 افرادی که تجربه‌های زندگی بیشتری داشته و می‌توانند با مضامین پیچیده‌تر ارتباط برقرار کنند.

غزل شمارهٔ ۲۲۲۶

چنین آفت نصیب از طبع راحت دشمن خویشم
اگر یک دانهٔ دل جمع‌ کردم خرمن خویشم

چو گل از پیکرم یک غنچه جمعیت نمی‌خندد
به صد آغوش حیرانی بهم آوردن خویشم

به وحشت سخت محکم‌ کرده‌ام سر رشتهٔ الفت
به رنگ موج در قلاب چین دامن خویشم

دلیلی در سواد وحشت امکان نمی‌باشد
همان چون برق شمع راه از خود رفتن خویشم

فروغ خویش سیلاب بنای شمع می‌باشد
به غارت رفتهٔ توفان طبع روشن خویشم

سیه بختی به رنگ سایه مفت ساز جمعیت
عبیری دارم و آرایش پیراهن خویشم

نمی‌دانم خیالم نقش پیمان‌ که می‌بندد
که چون رنگ ضعیفان بست بشکن‌ بشکن خویشم

تعلق صرفهٔ جمعیت خاطر نمی‌خواهد
خیال دوستی با هر که بندم دشمن خویشم

تمیزی گر نمی‌بود آنقدر عبرت نبود اینجا
تحیر نامه ‌در دست از مژه وا کردن خویشم

پر افشانم پری تا وارهم از چنگ خود داری
به این کلفت چه لازم در قفس پروردن خویشم

کف خاکستر من نیست بی سیر سمن زاری
چو آتش از شکست رنگ‌ گل در دامن خویشم

به خاک افتاده‌ام تا در زمین عاریت بیدل
مگر بر باد رفتن وا نماید مسکن خویشم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۲۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.