۲۲۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۴۴

بی شبههٔ تحقیق نه شخصم نه مثالم
چون صورت عنقا چه خیال است خیالم

جز گرد جنون خیز نفس هیچ ندارد
این دشت تخیل که منش وهم غزالم

گفتم چو مه نوکنم اظهار تمامی
از خجلت نقصان سپر انداخت کمالم

از چرخ چرا شکوهٔ اقبال فروشم
آنم ‌که مرا هم نظری نیست به حالم

با بخت سیه صرفه‌ای از فضل نبردم
در عرض هنر رستن مو بر سر خالم

از هر مژه صد چاک جگر نسخه فروش است
حیرت چقدر نامه گشود از پر و بالم

هر چند سبک می‌گذرم از سر هستی
چون رنگ همان پی سپر گردش حالم

حرفیست وجودم ز سراب رم فرصت
چون عمر درین عرصه غبار مه و سالم

هستی المی نیست‌ که یابند علاجش
در آتش خویشم چه‌ کنم پیش که نالم

تدبیر فراقی که ندارم چه توان کرد
بیدل به هوس سوختهٔ ذوق وصالم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.