هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی، بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوق است. او در هر حالتی به یاد معشوق است و خود را در برابر او ناتوان و کوچک میبیند. شاعر از تشبیهات زیبا و تصاویر شاعرانهای مانند غبار، شمع، مو و... برای بیان حالات درونی خود استفاده کرده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عرفانی و عاشقانهی عمیق است که درک آن به بلوغ فکری و تجربهی بیشتری نیاز دارد. همچنین، استفاده از صنایع ادبی و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۳۷۶
به هر جا رفتهام از خویشتن راه تو میپویم
اگر نزدیک اگر دورم غبار آن سرکویم
هوای ناوکی دارم که هر جاگل کند یادش
ببالد استخوان مانند شاخ گل به پهلویم
به مضراب خیالی میکند توفان خروش من
زبان رشتهٔ سازم نمیدانم چه میگویم
به گردون گر رسم از سجدهٔ شوقت نیام غافل
چو ماه نو جبینی خفته در محراب ابرویم
دوتا شد پیکر و آهی نبالید از مزاج من
نوا در سرمه خوابانیدهتر از چنگ گیسویم
نشاند آخر وداع فرصتم در خاک نومیدی
غباری از تپش واماندهٔ جولان آهویم
تحیر خون شد از نیرنگ سحرآمیزی الفت
که من تمثال خود میبینم و آیینهٔ اویم
به تکلیف بهارم میدهی زحمت نمیدانی
به جای گل دل خونگشتهای دارم که میبویم
تمیز رنگ حالم دقت بسیار میخواهد
که من از ناتوانی در نظرها رستن مویم
چو شمعم گر به این رنگست شرمساز پیمایی
عرق گل میکنم چندان که رنگ خویش میشویم
چو آن مویی که آرد در تصور کلک نقاشش
هنوز از ناتوانیها به پهلو نیست پهلویم
به ضبط خود چه پردازد غبار ناتوان من
نسیم کویش از خود رفتنی میآورد سویم
چنان محو تماشای گریبان خودم بیدل
که پندارم خیال او سری دارد به زانویم
اگر نزدیک اگر دورم غبار آن سرکویم
هوای ناوکی دارم که هر جاگل کند یادش
ببالد استخوان مانند شاخ گل به پهلویم
به مضراب خیالی میکند توفان خروش من
زبان رشتهٔ سازم نمیدانم چه میگویم
به گردون گر رسم از سجدهٔ شوقت نیام غافل
چو ماه نو جبینی خفته در محراب ابرویم
دوتا شد پیکر و آهی نبالید از مزاج من
نوا در سرمه خوابانیدهتر از چنگ گیسویم
نشاند آخر وداع فرصتم در خاک نومیدی
غباری از تپش واماندهٔ جولان آهویم
تحیر خون شد از نیرنگ سحرآمیزی الفت
که من تمثال خود میبینم و آیینهٔ اویم
به تکلیف بهارم میدهی زحمت نمیدانی
به جای گل دل خونگشتهای دارم که میبویم
تمیز رنگ حالم دقت بسیار میخواهد
که من از ناتوانی در نظرها رستن مویم
چو شمعم گر به این رنگست شرمساز پیمایی
عرق گل میکنم چندان که رنگ خویش میشویم
چو آن مویی که آرد در تصور کلک نقاشش
هنوز از ناتوانیها به پهلو نیست پهلویم
به ضبط خود چه پردازد غبار ناتوان من
نسیم کویش از خود رفتنی میآورد سویم
چنان محو تماشای گریبان خودم بیدل
که پندارم خیال او سری دارد به زانویم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.