هوش مصنوعی: این شعر عرفانی و غنایی، با زبانی پیچیده و استعاری، به بیان حالات عشق، رنج، انتظار و بی‌قراری می‌پردازد. شاعر از درد فراق، ناپایداری دنیا و حیرت وجودی سخن می‌گوید و با تصاویری مانند موج، شمع، تیر و آینه، احساسات خود را به تصویر می‌کشد. در نهایت، تسلیم در برابر تقدیر و بی‌خودی در عشق را بیان می‌کند.
رده سنی: 18+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است و استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان ادبی سنگین، درک آن را برای مخاطبان جوان‌تر دشوار می‌سازد. همچنین، برخی مضامین مانند ناامیدی و حیرت وجودی ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۲۳۹۷

در شکوه صافدل ندهد رخصت زبان
زنجیری حیاست به موج‌گهر فغان

سنبل اسیر زلف ترا دام وحشت است
افعی گزیده می‌رمد از شکل ربسمان

در عالم خیال بهار تبسمت
گل را چو شبنم آب شود خنده در دهان

کلفت شکار غیرتم از آه بی‌اثر
بر دل رسد چو تیر خطا گردد از نشان

چون شمع بس که در تب عشقت گداختم
محمل کشید بر سر تبخالم استخوان

نی آب خضر دارم و نی چشمهٔ حیات
عمریست می‌خورم دم شمشیر خونفشان

در راه انتظار کسی خاک گشته‌ام
مشت غبار من به سلام چمن رسان

چون صبح رنگ آیینهٔ هیچکس نی‌ام
گردون مرا به بی‌نفسی‌ کرد امتحان

از گفت‌وگو تلاش ستم پیشه روشن‌ست
گاه خرام تیر نفس می‌زند کمان

تنها نه آسمان سر تسلیم جستجوست
افکنده است خاک هم از بیخودی عنان

بنیاد دهر آینه دار ثبات نیست
یکسر غبار گردش رنگست آسمان

بیرنگ اعتبار وجود و عدم تویی
منزل کجاست گر نبود جاده در میان

بگذار سربلندی اقبال این بساط
تا آبرو چو شمع نریزی به ناودان

هر چند دستگاه بود بیش حرص بیش
از موج بحر تشنه لبی می‌کشد زبان

بیدل ز بحر منت ساحل‌ که می‌کشد
بر حیرت است زورق ما بیخودان روان
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.