۲۳۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۸۷

بیا ای‌گرد راهت خرمن حسن
به چشم ما بیفشان دامن حسن

سحرپردازی خط عرض شامی است
حذر کن از ورق گرداندن حسن

به چشمم از خطت عالم سیاه است
قیامت داشت‌ گرد رفتن حسن

چو خط پروانهٔ حیرت مآلیم
پر ما ریخت در پیراهن حسن

ز سیر بیخودی غافل مباشید
شکست رنگ داردگلشن حسن

نه ‌ای‌ خفاش با مهرت‌ چه ‌کین است
بجز کوری چه دارد دشمن حسن

تعلقهای ما با عالم رنگ
ندارد جز دلیل روشن حسن

گشاد غنچه آغوش بهار است
مپرس از دست عشق و دامن حسن

نه عشقی بود و نی عاشق نه معشوق
چه‌ها گل کرد از گل کردن حسن

شکست رنگ ما نازی دگر داشت
ندیدی آستین مالیدن حسن

ز دل تا دیده توفانگاه نازست
تحیر از که پرسد مسکن حسن

نگه سوز است برق بی نقابی
که دید از حسن جز نادیدن حسن

غبارم پیش از آن کز جا برد باد
عبیری بود در پیراهن حسن

رگ‌گل مرکز رنگ است بیدل
نظرکن خون من درگردن حسن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.