هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و فلسفی است که بر موضوعاتی مانند رهایی از تمایلات دنیوی، خودشناسی، عشق الهی، و جستجوی حقیقت تأکید دارد. شاعر از مخاطب میخواهد تا از تعلقات نفسانی دست بکشد، درون خود را ببیند و به جایگاه حقیقی خویش پی ببرد. مفاهیمی مانند تواضع، صبر، و درک زیباییهای معنوی در این شعر به چشم میخورد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در این شعر برای درک و تحلیل نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. نوجوانان و بزرگسالان بهتر میتوانند با این مضامین ارتباط برقرار کنند و از آن بهرهمند شوند.
غزل شمارهٔ ۲۴۸۸
اگر حسرت پرستی خدمت ترک تمنا کن
ز مطلب هر چه گم کردد درین آیینه پیدا کن
ز خود نگذشتهای از محمل لیلی چه میپرسی
غبارت باقی است آرایش دامان صحرا کن
تجلی از دل هر ذره شور چشمکی دارد
گره درکار بینایی میفکن دیدهای واکن
محیط بینیازی در کنار عجز میجوشد
تو ای موج از شکست خویش غواصی مهیا کن
درین محفل که چشم او ادب ساز حیا باشد
به رفع خجلتت قلقل ز سنگ سرمه مینا کن
درین ویرانه تا کی خواهی احرام هوس بستن
جهان جایی ندارد گر توانی در دلی جا کن
به فکر نیستی خون خوردن و چیزی نفهمیدن
سری دزدیدهای در جیب حل این معماکن
بهار بسملی داری ز سیر خود مشو غافل
تپیدنگر به حیرت زدگلی دیگر تماشاکن
اثر پردازی تمثال تشویشی نمیخواهد
به یک آیینه دیدن چاره معدومی ماکن
ز ساز پرفشانیها عرق میخواهد افسردن
غبار ساحلم را ای حیا بگداز و دریاکن
کنار عرصهٔ سامان تماشا بیشتر دارد
ز باغ رنگ و بو بیرون نشین و سیر گلها کن
در اینجاگرم نتوان یافت جای هیچکس بیدل
سراغ امن خواهی سر به زیر بال عنقا کن
ز مطلب هر چه گم کردد درین آیینه پیدا کن
ز خود نگذشتهای از محمل لیلی چه میپرسی
غبارت باقی است آرایش دامان صحرا کن
تجلی از دل هر ذره شور چشمکی دارد
گره درکار بینایی میفکن دیدهای واکن
محیط بینیازی در کنار عجز میجوشد
تو ای موج از شکست خویش غواصی مهیا کن
درین محفل که چشم او ادب ساز حیا باشد
به رفع خجلتت قلقل ز سنگ سرمه مینا کن
درین ویرانه تا کی خواهی احرام هوس بستن
جهان جایی ندارد گر توانی در دلی جا کن
به فکر نیستی خون خوردن و چیزی نفهمیدن
سری دزدیدهای در جیب حل این معماکن
بهار بسملی داری ز سیر خود مشو غافل
تپیدنگر به حیرت زدگلی دیگر تماشاکن
اثر پردازی تمثال تشویشی نمیخواهد
به یک آیینه دیدن چاره معدومی ماکن
ز ساز پرفشانیها عرق میخواهد افسردن
غبار ساحلم را ای حیا بگداز و دریاکن
کنار عرصهٔ سامان تماشا بیشتر دارد
ز باغ رنگ و بو بیرون نشین و سیر گلها کن
در اینجاگرم نتوان یافت جای هیچکس بیدل
سراغ امن خواهی سر به زیر بال عنقا کن
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.