هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از بیدل دهلوی، بیانگر درد و سوز عشق، جدایی و اشتیاق به معشوق است. شاعر از رنج‌های عشق، گریه‌ها و ناتوانی‌های خود می‌گوید و از وابستگی عمیق به معشوق سخن می‌راند. او از آیینه‌ی تحقیق و شکستن آن می‌گوید که نمادی از ناتوانی در شناخت حقیقت است. در نهایت، شاعر به بی‌خبری خود از خویشتن و وابستگی کامل به معشوق اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۵۱۸

زین شکر که تا کوی تو شد راهبر من
چون آبله در پای من افتاد سرمن

مینای سرشکم می سودای که دارد
عمری‌ست پری می‌چکد از چشم تر من

چون سبحه و زنار گسستن چه خیال است
بر ریشه تنیده‌ست هجوم ثمر من

ناموس دلم درگرهٔ ضبط نفسهاست
اشک است‌ گر از رشته برآید گهر من

آیینهٔ تحقیق شکستم چه توان‌ کرد
در زلف تو آشفت چو مژگان نظر من

چینی به سفیدی نکشد ظلمت مویش
شامم شبخون بود که زد بر سحر من

تا جوهر آیینه‌ام از پرده برون ریخت
عیب همه‌ کس‌ گشت نهان در هنر من

خرسندی طبع از همه اقبال بلند است
چون می ز دماغی‌ست فلک پی سپر من

عریانی‌ام آیینهٔ تحقیق ندارد
رنگ تو مگر جامه برآرد زبر من

من خود به‌خیالش خبر از خویش ندارم
تا در چه خیالست ز من بیخبر من

گفتند به دلدار که دارد غم عشقت‌؟
فرمود همان بیدل بی پا و سر من
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.