هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات شاعر درباره‌ی ناتوانی، عجز، و حیرت در برابر زندگی می‌پردازد. شاعر از عدم اعتبار خود، کمبود توانایی برای فخر فروشی، و ناتوانی در بیان احساساتش سخن می‌گوید. او زندگی را پر از رنج و دشواری می‌بیند و خود را در انتظار مرگ یا فنا می‌داند. همچنین، شاعر از آیینه به عنوان نمادی برای بازتاب وضعیت خود استفاده می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی، همراه با بیان احساسات پیچیده و ناامیدی، ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند مرگ و فنا نیاز به بلوغ فکری دارند.

غزل شمارهٔ ۲۵۱۹

درین وادی که می‌یابد سراغ اعتبار من
مگر آیینه ‌گردد خاک تا بینی غبار من

کجا بال وچه طاقت تا زنم لاف پرافشانی
نفس در خجلت اظهار کم دارد شرار من

ز ساز مدعا چون سبحه جز کلفت نمی‌بالد
به‌جای نغمه یکسر عقده پرورده‌ست تار من

به‌این آتش که دل در مجمر داغ وفا دارد
چه امکانست گردد شمع خامش بر مزار من

درین عبرت سرا بگذار محو چشم حیرانم
مباد از بستن مژگان گره افتد به کار من

فنا مشتاقم اما سخت بی‌سرمایه آهنگم
فلک چون سنگ بر دوش شرر بسته‌ست بار من

چو آن شمعی‌که پرتو در شبستان عدم دارد
سفیدی ‌کرد راه زندگی در انتظار من

ندارد هستی‌ام غیر ازعدم مستقبل و ماضی
چو دریا هر طرف در خاک می‌غلتد کنار من

نگاه عبرت از هر نقش پا با سرمه می‌جوشد
تو هم آیینه روشن کن ز وضع خاکسار من

به صد تمثال رنگ رفته استقبال من دارد
به هر جا می‌روم آیینه می‌گردد دچار من

چو شبنم یکدو دم فرصت‌ کمین وحشتم بیدل
نی‌ام ‌گوهر که خودداری تواند شد حصار من
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.