هوش مصنوعی: این شعر عمیق و عرفانی از بیدل دهلوی، به موضوعاتی مانند تنهایی، هستی‌شناسی، عشق، و جستجوی معنا در زندگی می‌پردازد. شاعر از آیینه به عنوان نمادی از خودشناسی و حقیقت استفاده می‌کند و از ناتوانی در یافتن نظیر خود در دنیای مادی سخن می‌گوید. او به مفاهیمی مانند نیستی، اسارت، و رنج‌های انسانی اشاره می‌کند و در نهایت، به دنبال آرامش در گوشه‌ای از بی‌خودی است.
رده سنی: 16+ محتوا دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر دشوار خواهد بود. همچنین، برخی از مضامین مانند نیستی و تنهایی ممکن است برای سنین پایین سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۲۵۲۳

به این حیرت اگر باشد خروشی ناگزیر من
بقدر جوهر از آیینه می‌بالد صفیر من

سراغی از مثال من نداد آیینهٔ هستی
به‌ملک نیستی روکن مگر یابی نظیر من

دراین ویرانه جز یاد خط الفت سواد او
تعلق نقش خود ننشاند بر لوح ضمیر من

به عبرت‌کرده‌ام آیینهٔ نقش‌ قدم روشن
تعین نیست تمثالی که گردد دلپذیر من

به زیر چرخ فریاد نفس دزدیده‌ای دارم
چه بال و پر گشاید در قفس مرغ اسیر من

به چندی جانکنی موی سفیدی‌ کرد‌ه ام حاصل
توان فهمید سعی‌ کوهکن از جو‌ی شیر من

چو اشک بیکسان از هیچکس یاری نمی‌خواهم
مگر مژگان ترگردد زمانی دستگیر من

گهر در پردهٔ آبی‌که دارد چاک می‌گردد
به‌فکر پرتو خود داغ شد طبع منیر من

ازین مشت غبار آرایش دیگر نمی‌آید
مگر ریزد جنون در جیب‌ پروازی عبیر من

اثر از زخم نخجیرم دو بالا می‌زند ساغر
به رنگ آه و اشک است آب پیکانهای تیر من

شکستن نیست آهنگی که از سازم برون آید
مزاج چینی‌ام موی دگر دارد خمیر من

به‌کنج‌ بیخودی بیدل دماغ التفاتی‌ کو
که شور حشر را افسانه‌ گیرد گوشه ‌گیر من
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۲۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.