هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و فلسفی است که به موضوعاتی مانند عشق، حیرت، جستجوی معنوی، وحدت وجود، و خودشناسی میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویر پیچیده و استعارههای عمیق، مفاهیم متافیزیکی و عرفانی را بیان میکند.
رده سنی:
18+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۶۰۹
ای به اوج قدس فرش آستان انداخته
سجده در بارت زمین بر آسمان انداخته
هرکجا پایی به راهت برده عجز لغزشی
بر سپهر ناز طرح کهکشان انداخته
شمع خلوتگاه یکتایی به فانوس خیال
کرده مژگان باز و آتش در جهان انداخته
دستگاه حیرتت در چارسوی آگهی
جنس هر آیینه بیرون دکان انداخته
ای بسا فطرتکه در پرواز اوج عزتت
جسته زین نه بیضه بر در آشیان انداخته
هرکسی اینجا به رنگی خاک برسرمیکند
آبروی فکر در جوی بیان انداخته
حیرت بیدست و پایان طلب امروز نیست
موج گوهر بحرها را برکران انداخته
در بساطی کز هجوم بیدماغیهای ناز
یکصدا صد کوه در پای فغان انداخته
چون سحر خلقی جنون کرده ست و از خود میرود
بر نفس بار دو عالم کاروان انداخته
تا کری گیرد ره شور محیط گیرودار
قطره آبی حلقه در گوش شهان انداخته
تا نچیند ازگل و خار تعین انفعال
انس بویی در دماغ بیدلان انداخته
صنعت عشقست کز آیینه سازیهای شوق
کرده دل را آب و تشویشی در آن انداخته
خواب و بیداری که جز بست و گشاد چشم نیست
راه هستی تا عدم شب در میان انداخته
چرخ را سرگشتهٔ ذوق طلب فهمیدهایم
غافلیم از مقصد خاک عنان انداخته
عالم یکتاست اینجا معرفت در کار نیست
خودسریها فهم ما را درگمان انداخته
سعی فطرت نارسا و عرصهٔ تحقیق تنگ
درکمان جویید تیر بر نشان انداخته
با پری جزغیرت ناموس مینا هیچ نیست
آگهی بر مغز بار استخوان انداخته
تا نمیسوزیم بیدل پرفشانیها بجاست
مشرب پروانهایم آتش به جان انداخته
سجده در بارت زمین بر آسمان انداخته
هرکجا پایی به راهت برده عجز لغزشی
بر سپهر ناز طرح کهکشان انداخته
شمع خلوتگاه یکتایی به فانوس خیال
کرده مژگان باز و آتش در جهان انداخته
دستگاه حیرتت در چارسوی آگهی
جنس هر آیینه بیرون دکان انداخته
ای بسا فطرتکه در پرواز اوج عزتت
جسته زین نه بیضه بر در آشیان انداخته
هرکسی اینجا به رنگی خاک برسرمیکند
آبروی فکر در جوی بیان انداخته
حیرت بیدست و پایان طلب امروز نیست
موج گوهر بحرها را برکران انداخته
در بساطی کز هجوم بیدماغیهای ناز
یکصدا صد کوه در پای فغان انداخته
چون سحر خلقی جنون کرده ست و از خود میرود
بر نفس بار دو عالم کاروان انداخته
تا کری گیرد ره شور محیط گیرودار
قطره آبی حلقه در گوش شهان انداخته
تا نچیند ازگل و خار تعین انفعال
انس بویی در دماغ بیدلان انداخته
صنعت عشقست کز آیینه سازیهای شوق
کرده دل را آب و تشویشی در آن انداخته
خواب و بیداری که جز بست و گشاد چشم نیست
راه هستی تا عدم شب در میان انداخته
چرخ را سرگشتهٔ ذوق طلب فهمیدهایم
غافلیم از مقصد خاک عنان انداخته
عالم یکتاست اینجا معرفت در کار نیست
خودسریها فهم ما را درگمان انداخته
سعی فطرت نارسا و عرصهٔ تحقیق تنگ
درکمان جویید تیر بر نشان انداخته
با پری جزغیرت ناموس مینا هیچ نیست
آگهی بر مغز بار استخوان انداخته
تا نمیسوزیم بیدل پرفشانیها بجاست
مشرب پروانهایم آتش به جان انداخته
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.