هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس غربت، اسارت و ناتوانی در برابر تقدیر سخن می‌گوید. او خود را در صحرای خوابیده و بی‌حرکت، اسیر و بی‌پناه می‌بیند و از بی‌توجهی دیگران به رنج‌هایش شکایت دارد. تصاویری مانند «غبار برنمی‌خیزد»، «اسیرم همچو جولان»، «عصای ناله» و «پای خوابیده» بر این حس یأس و ناامیدی تأکید دارند. شاعر همچنین به مفاهیمی مانند غفلت، بیداری و دانش اشاره می‌کند و از تضاد بین دانایی و جهل می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۶۱۶

غبارم برنمی‌خیزد ازین صحرای خوابیده
اسیرم همچو جولان در طلسم پای خوابیده

به غیر از نقش پا جایی ندارد جاده پیمایی
تو هم ته جرعه‌ای بردار ازین مینای خوابیده

به یاد شام زلفت هر کجا چشمی به هم سودم
رگ خواب پریشان‌ گشت مژگانهای خوابیده

با این قامت قیامت نیست ممکن‌گردن افرازد
به مژگان تو یعنی فتنه‌ای بر پای خوابیده

هدایت خلق غافل را بلای دیگر است اینجا
بجز تکلیف بیداری مدان ایذای خوابیده

درین وحشتسرا موج گهر هم عبرتی دارد
به پهلو می‌رود عمری زیان فرسای خوابیده

به شمع آگهی یک بار نتوان دامن افشاندن
که غفلت نیز چندی گرم دارد جای خوابیده

غبارم اوج ‌گیرد تا سر از خجالت برون آرم
چو محمل بی‌سبب پامالم از اعضای خوابیده

ز جهل و دانشم فرق دویی صورت نمی‌بندد
به معنی غافل بیدارم و دانای خوابیده

ز سعی نارسا مشق ندامت می‌کنم بیدل
عصای ناله شد آخر چوکوهم پای خوابیده
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.