هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و عرفانی شاعر است که از تعلقات دنیوی فاصله گرفته و به جستجوی حقیقت و معنا در درون خود پرداخته است. شاعر از غم، تنهایی، و ناامیدی سخن می‌گوید، اما در عین حال به زیبایی‌های درون و حیرت‌های وجودی اشاره دارد. او از بیداری روح و رهایی از قیدوبندهای مادی می‌گوید و بر اهمیت زندگی در لحظه تأکید می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات پیچیده و تمثیل‌های ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد.

غزل شمارهٔ ۲۶۳۳

نه با صحرا سری دارم نه باگلزار سودایی
به هر جا می‌روم از خویش می‌بالد تماشایی

چه‌گل چیند دماغ آرزو از نشئهٔ تمکین
من و صد بزم مخموری دل ویک غنچه مینایی

در اول گام خواهد مفت‌گردون پی سپرگشتن
سجود آستانش از جبینم می‌کشد پایی

عنانگیر غبار کس مباد افسون خودداری
وگرنه ساحل ما نیز دارد جوش دریایی

تعلق می‌فروشد عشوهٔ مستقبل و ماضی
توگر امروز بیرون آیی از خود نیست فردایی

به زندانم مخواه افسردهٔ تکلیف آسودن
غبارم را همان دامن فشانیهاست صحرایی

رم هر ذره مهمیزی‌ست بهر وحشی غافل
مرا بیدار سازد هرکه بر راحت زند پایی

دل من واشکاف و هرچه می‌خواهی تماشاکن
که عمری شد به نام حیرتی دارم معمایی

عبارت شوخی معنیست از فکر دویی بگذر
ندارد محفل ما شیشه غیر از رنگ صهبایی

به بیدردی در این محفل چه لازم متهم بودن.
گدازی‌، گریه‌ای‌، اشکی‌، جنونی‌، ناله‌ای‌، وایی

درین صحرای نومیدی که می‌خواهد سراغ من
که از هر نقش پایم تا عدم خفته‌ست عنقایی

تامل‌های کم‌ظرفی فشرد اجزای من بیدل
دو روزی پیش ازینم قطرگیها بود دریابی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۳۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.