۲۵۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۹۹

آسوده است شوق ز دل پیش نگذری
ای موج خون نگشته ازین ریش نگذری

از طبع ذره‌گر تپشی واکشی بس است
در پردهٔ خیال ازین پیش نگذری

بر خاک تشنه بارش اگر نیست رشحه‌ای
بی‌التفاتی از سر درویش نگذری

دربای عشق بیخود توفان این صداست
کای موج از گذشتگی خویش نگذری

سیلاب نیز طعمهٔ خاکست از احتیاط
زبن دشت آنقدر قدم اندیش نگذری

درکاروان غبار املهای آرزو
پس مانده است اگر تو ز خود پیش نگذری

بیدل غبار عالم اوهام زندگیست
نگذشته‌ای ز هیچ اگر از خویش نگذری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.