هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که از مفاهیمی مانند افتادگی، خاکساری، عشق و رهایی از خود سخن میگوید. شاعر با استفاده از استعارههای زیبا مانند شبنم، قطره، شعله و خاک، به بیان ارزش فروتنی و تواضع در برابر معشوق و هستی میپردازد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی از استعارهها و اشارات ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
غزل شمارهٔ ۲۷۴۱
کرد شبنم را به خورشید آشنا افتادگی
قطره را شد سوی دریا رهنما افتادگی
راحت روی زمین زیر نگین ناز توست
گر چو نقش پا توانی ساخت با افتادگی
بینیازی نیست ناز غیرت آهنگان عشق
شعله راگردنکشی بردهست تا افتادگی
عالمی چون اشک بر مژگان ما دارد قدم
این نیستان داشت بیش از بوریا افتادگی
داغ می گوید به گوش شعله، کای مست غرور
تا به کی سر بر هوای پیش پا افتادگی
ما ضعیفان فارغیم از زحمت تحصیل جاه
مسند ما خاکساری تخت ما افتادگی
از مزاج کینهجو وضع مدارا بردهاند
با شرر مشکل که گردد آشنا افتادگی
گه به پای کاکلش افتم گهی در پای زلف
خوش سر وکاری مرا افتاد با افتادگی
رفتهام از خویش تا از خاک بردارم سری
اینقدر چون سایهام دارد به پا افتادگی
یار رفت و من چو نقش پا به خاک افتادهام
سایه میگردید کاش این نارسا افتادگی
فال اشکی میزند بیدست و پاییهای آه
شبنم است آن دم که گل کرد از هوا افتادگی
خاک عاجزنیز خود را میزند برروی باد
خصم اگر منصف نباشد تا کجا افتادگی
ما همه اشک و تو مژگان، ما همه تخم و تو ابر
دستگیری از تو میزیبد، ز ما افتادگی
تا تواند خواست عذر سرکشیهای شباب
میکند بیدل به ما قد دو تا افتادگی
قطره را شد سوی دریا رهنما افتادگی
راحت روی زمین زیر نگین ناز توست
گر چو نقش پا توانی ساخت با افتادگی
بینیازی نیست ناز غیرت آهنگان عشق
شعله راگردنکشی بردهست تا افتادگی
عالمی چون اشک بر مژگان ما دارد قدم
این نیستان داشت بیش از بوریا افتادگی
داغ می گوید به گوش شعله، کای مست غرور
تا به کی سر بر هوای پیش پا افتادگی
ما ضعیفان فارغیم از زحمت تحصیل جاه
مسند ما خاکساری تخت ما افتادگی
از مزاج کینهجو وضع مدارا بردهاند
با شرر مشکل که گردد آشنا افتادگی
گه به پای کاکلش افتم گهی در پای زلف
خوش سر وکاری مرا افتاد با افتادگی
رفتهام از خویش تا از خاک بردارم سری
اینقدر چون سایهام دارد به پا افتادگی
یار رفت و من چو نقش پا به خاک افتادهام
سایه میگردید کاش این نارسا افتادگی
فال اشکی میزند بیدست و پاییهای آه
شبنم است آن دم که گل کرد از هوا افتادگی
خاک عاجزنیز خود را میزند برروی باد
خصم اگر منصف نباشد تا کجا افتادگی
ما همه اشک و تو مژگان، ما همه تخم و تو ابر
دستگیری از تو میزیبد، ز ما افتادگی
تا تواند خواست عذر سرکشیهای شباب
میکند بیدل به ما قد دو تا افتادگی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.