هوش مصنوعی:
این شعر از بیدل دهلوی، با زبانی پیچیده و استعاری، به موضوعاتی مانند عشق، عرفان، صلح، و هشدار درباره غرور و تکبر میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویر شاعرانه مانند شرر، سنگ، فواره، و نهنگ، مفاهیم عمیق فلسفی و اخلاقی را بیان میکند. او از مخاطب میخواهد که از تکبر و غرور بپرهیزد، به صلح روی آورد، و در عین حال، از ظرافتهای زندگی و عشق غافل نشود.
رده سنی:
18+
این شعر به دلیل استفاده از زبان پیچیده، مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی، و استعارههای سنگین، برای مخاطبان جوان و بزرگسال مناسب است. درک کامل این متن نیاز به دانش ادبی و تجربه زندگی دارد که معمولاً در سنین پایینتر کمتر یافت میشود.
غزل شمارهٔ ۲۸۱۶
سبکساریست هرگه در نظرها بیدرنگ آیی
به این جرات مبادا چون شرر مینا به سنگ آیی
به انداز تغافل نیم رخ هم عالمی دارد
چرا مستقبل مردم چو تصویر فرنگ آیی
ز ما و من جهانی شیشه زد بر سنگ نومیدی
در قلقل مزن چندان که در پای ترنگ آیی
همه گر جبن باشد از طریق صلح کل مگذر
چو غیرت تا کجا با هر که پیش آیی به جنگ آیی
حیا سامانی این مقدار رسوایی نمیخواهد
که چون فواره هر چند آبگردی درشلنگ آیی
خمار، آفتکشیها دارد از ساغرکشی بگذر
که میاندیشم از خمیازه در کام نهنگ آیی
بساط لاف چندین انفعالی درکمین دارد
حذر زان وسعت دامن که زیر پای لنگ آیی
کسی با برق بی زنهار فرصت برنمیآید
به افسون نفس تا چند در باد تفنگ آیی
سخن دردسر است اما متن بر خامشی چندان
که چون آیینه از ضبط نفس در زیر زنگ آیی
درآن محفل به ظرف وهم وظن کم میرسد فطرت
مگر گردون شوی تا قابل یک کاسه بنگ آیی
همین در کسوت وهم است سیر باغ امکانت
بپوش از هر دو عالم چشم اگر زین جامه تنگ آیی
به سامانست بیدل عشرتت در خورد همواری
به سیر این چمن باید روی آیی که رنگ آیی
به این جرات مبادا چون شرر مینا به سنگ آیی
به انداز تغافل نیم رخ هم عالمی دارد
چرا مستقبل مردم چو تصویر فرنگ آیی
ز ما و من جهانی شیشه زد بر سنگ نومیدی
در قلقل مزن چندان که در پای ترنگ آیی
همه گر جبن باشد از طریق صلح کل مگذر
چو غیرت تا کجا با هر که پیش آیی به جنگ آیی
حیا سامانی این مقدار رسوایی نمیخواهد
که چون فواره هر چند آبگردی درشلنگ آیی
خمار، آفتکشیها دارد از ساغرکشی بگذر
که میاندیشم از خمیازه در کام نهنگ آیی
بساط لاف چندین انفعالی درکمین دارد
حذر زان وسعت دامن که زیر پای لنگ آیی
کسی با برق بی زنهار فرصت برنمیآید
به افسون نفس تا چند در باد تفنگ آیی
سخن دردسر است اما متن بر خامشی چندان
که چون آیینه از ضبط نفس در زیر زنگ آیی
درآن محفل به ظرف وهم وظن کم میرسد فطرت
مگر گردون شوی تا قابل یک کاسه بنگ آیی
همین در کسوت وهم است سیر باغ امکانت
بپوش از هر دو عالم چشم اگر زین جامه تنگ آیی
به سامانست بیدل عشرتت در خورد همواری
به سیر این چمن باید روی آیی که رنگ آیی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.