۳۳۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۷۳

جان رفت و سوزد از تو دل ناتوان هنوز
شد خاک دیدهٔ مژه ام خون فشان هنوز

ای عالم فراغ، مروت، که هست زان
جان های زخم خورده ز پی دوان هنوز

خاکم به باد رفت سراسیمه هر طرف
می جوید از دلم غم عشقت نشان هنوز

از تیرِ کاری تو به خون می تپد دلم
افکنده غمزهٔ تو به بازو کمان هنوز

تابوت من روان شد و بهر وداع او
جان گریه ناک مانده از آن آستان هنوز

عرفی اگر چه خفت به خلوت سرای خاک
بندد رهم ز خوی تو راه فغان هنوز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.