هوش مصنوعی: این شعر از عرفی شیرازی بیانگر درد عشق نافرجام و رنج‌های دل است. شاعر از شوق معشوق نامهربان می‌سوزد و از پذیرش رنج‌های عشق سخن می‌گوید. او از پنهان کردن شعله‌های درونش خسته شده و می‌خواهد جهان را با آهش بسوزاند. شعر با توصیه به سوختن در راه عشق و پرهیز از آرامش پایان می‌یابد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و مضامین عرفانی برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۳۷۴

ای دل ز شوق آن مه نامهربان بسوز
تنها به گوشه ای رو تا می توان بسوز

کردی قبول منصب پروانگی دلا
خود را زدی به آتش او، این زمان بسوز

این شعله در جگر نتوان بیش از این نهفت
تا چند حفظ آه کنم، گو جهان بسوز

نفسم به کوی او مبر ای همنشین، بیار
این مشت استخوان و در این آستان بسوز

آسودگی مباد، که عادت کنی، دلا
رو یک نگاه درکش و در صد گمان بسوز

عرفی بسوز داغ گلی بر جگر، ولی
تا کس به مرهمت نفریبد، نهان بسوز
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.