هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق، وظیفه‌شناسی، عدالت و ناپایداری دنیا سخن می‌گوید. او از عهدشکنی و ظلم انتقاد می‌کند و بر اهمیت سکوت و درویشی تأکید دارد. همچنین، به ناپایداری قدرت و ثروت اشاره می‌کند و از خواننده می‌خواهد در برابر توفان‌های زندگی مقاومت کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اجتماعی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربهٔ زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از واژگان و مضامین مانند ظلم، عهدشکنی و ناپایداری دنیا ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۳۹۴

تا برده ام به مدرسهٔ عشق رخت خویش
دارم وظیفه از جگر لخت لخت خویش

مخمور خامشی ام، فراموش کرده ایم
هم عهدهای ساقی و هم روی سخت خویش

شاهی که ظلم را به میانجی عنان دهد
تیغ عدوی ملک رساند به تخت خویش

مهلت مجو که بیشتر از عهد غنچه گی
گل باز بسته بود ز شاخ درخت خویش

گر دولت این بود که به درویش داده اند
باید گریستن، جم و کی را، به تخت خویش

عرفی هنوز مدحت دون همتان مکن
توفان چو تند شد تو مینداز رخت خویش
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.