۳۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۱۹

غم می گزد لب من، من می گزم لب عشق
میرم به تلخی غم، نازم به مشرب عشق

دانای شهر و ده کیست، کاز طنز ما نرنجد
خندند بر فلاتون، طفلان مکتب عشق

داروی صحت عشق در حکمت ازل نیست
اما ز سردی عقل، زایل شود تب عشق

ناکامی دمی عشق پروردهٔ مراد است
در آفتاب غرق است شام من و شب عشق

در دیر و کعبه سایل، با کفر و دین مقابل
با نوش و نیش یک دل، این است مشرب عشق

تا ریخت خون عرفی، از چشم خلق شد گم
زان جلوه ها تو گویی، این بود مطلب عشق
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.