هوش مصنوعی: در این متن، دو شخصیت به نام‌های ملک و فنزه درباره‌ی تقدیر، قضای الهی و اختیار انسان بحث می‌کنند. ملک بر این باور است که همه‌چیز به تقدیر ازلی و حکم الهی وابسته است و انسان نمی‌تواند در آن تغییری ایجاد کند. او به سرنوشت پسرش و مجازاتی که فنزه دریافت کرده اشاره می‌کند و تأکید می‌کند که نباید در برابر مقدرات الهی مقاومت کرد. از سوی دیگر، فنزه با پذیرش قدرت مطلق خداوند، بر اهمیت احتیاط و دوری از خطرات تأکید می‌کند و از ترس خود از مرگ و حیله‌های ملک سخن می‌گوید. او همچنین به رنج‌های زندگی مانند غم، فقر، دشمنی و مرگ اشاره می‌کند و معتقد است که مرگ بزرگ‌ترین مصیبت است. در نهایت، او ترجیح می‌دهد که این گفتگو را پایان دهد، زیرا ادامه‌ی آن سودی ندارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و کلامی درباره‌ی تقدیر، اختیار و قضای الهی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی عبارات و مفاهیم مانند مرگ، رنج و مصیبت ممکن است برای خوانندگان جوان سنگین باشد.

بخش ۶

ملک گفت: هیچ کس برنفع و ضر در حق کسی بی خواست باری عز اسمه قادر نتواند بود و اندک و بسیار و خرد و بزرگ آن بتقدیری سابق و حکمی مبرم باز بسته است، چنانکه مفاتحت پسر من و مکافات تو بقضای آسمانی و مشیت ایزدی نفاذ یافت، و ایشان علت آن غرض و شرط آن حکم بودند، ما را بمقادیر آسمانی مواخذت منمای، که اگر این هجر اتفاق افتد بتقسیم خاطر و التفات ضمیر کشد، و شادمانگی و مسرت از کامرانی و بسطت آنگاه مهنا گردد که اتباع و پیوستگان را ازان نصیبی باشد.
فنزه گفت: عجز آفریدگان از دفع قضای آفریدگار عز اسمه ظاهر است، و مقرر است که انواع خیر و شر و ابواب نفع و ضر برحسب ارادت و قضیت مشیت خداوند جل جلاله نافذ می‌گردد، و بجهد و کوشش خلایق دران تقدیم و تاخیر و ممالطت و تعجیل صورت نبندد، لامرد لقضاء الله و لامعقب لحکمه یفعل الله مایشاء و یحکم مایرید. (با اینهمه)اجماع کلی و اتفاق جملی است برآنکه جانب حزم و احتیاط را مهمل نشاید گذاشت و تصون نفس از مکاره واجب باید شناخت. اعقلها و توکل علی الله. و میان گفتار و کردار تو مسافت تمام می‌توان شناخت، و راه اقتحام مخوفست و من بنفس معلول، و تجنب از خطر لازم، و تو می‌خواهی که درد دل خود را بکشتن من تشفی دهی و بحیلت مرا در دام افگنی، و نفس من از مرگ ابا می‌نماید، و الحق هیچ جانور باختیار این شربت نخورد و تاعنان مراد بدست اوست ازان تحرز صواب بیند. و گفته‌اند که: غم بلاست و فاقه بلاست و نزدیکی دشمن بلا و فراق دوست بلا و ناتوانی بلا و خوف بلا، و عنوان همه بلاها مرگست، وصوفیان آن را آکفت کبیر خوانند
این بنده دگر باره نروید نی نیست
و از مضمون ضمیر مصیبت زده آن کس تنسم تواند کرد که بارها بسوز آن مبتلا بوده باشد و هم از آن نوع شربتهای تلخ تجرع کرده. و من امروز از دل خویش برعقیدت ملک دلیل می‌توانم کرد و کمال حسرت و ضجرت او بچشم خرد می‌توانم دید؛ و فرط توجع و تاسف من نمودار حال اوست. و نیز متیقنم که هرگاه ملک را از بینایی پسر یاد آید، و من از بچه خود براندیشم، تغیری و تفاوتی در باطنها پیدا آید، و نتوان دانست که ازان چه زاید. در این صحبت بیش راحتی نیست، مفارقت اولی تر.
با هر که بدی کردی تا مرگ براندیش
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۵
گوهر بعدی:بخش ۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.