هوش مصنوعی:
شاه با دیدن گدا، دلش به او مهر میورزد و او را نزد خود میخواند. شاه اعلام میکند که هیچکس جز او حق ندارد به گدا کمک کند یا دربارهاش بنویسد و هر کس چنین کند، با مجازات شدید روبهرو خواهد شد. سپس شاه به تعلیم گدا میپردازد، اما گدا از شوق، سخنان شاه را به درستی نمیفهمد. با این حال، شاه با مهربانی به آموزش او ادامه میدهد. متن بر اهمیت دوستی شاه با درویشان و نقش شاهان در حفظ آرامش عالم تأکید دارد و در ادامه، از کافران سنگیندل که باعث فتنه و رنج عاشقان میشوند، انتقاد میکند.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم عرفانی و اخلاقی پیچیده است و برخی از عبارات آن مانند تهدید به مجازات یا انتقاد از کافران ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، درک کامل متن نیاز به آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی و مفاهیم عرفانی دارد که معمولاً از سنین نوجوانی به بعد امکانپذیر است.
بخش ۱۴ - در فسونسازی شهزاده به معلم به جهت دلداری درویش
شاه چون در گدا نظر میکرد
مهر او در دلش اثر میکرد
خواست تا پیش خویش خواند
گفت درویش پیش من خواند
کس نگوید به غیر من سیقش
ننویسد کس دگر ورقش
هر که بر حرف او نهد انگشت
کنم انگشت او برون از مشت
هر که بر لوح او رقم سازد
تیغ من دست او قلم سازد
بعد از این گفتگو به پیشش خواند
ساخت تقریب، نزد خویشش خواند
بهر تعلیم چون تکلم کرد
عاشق از شوق دست و پا گم کرد
دال میگفت و او الف میخواست
که یکی بود پیش او کج و راست
شاه زان هیچ برنمیآشفت
نرم نرمک به او سبق میگفت
شاه درویش دوست میباید
تا از او عالمی بیاساید
خاصه شاهان ملک دین یعنی
پادشاهان صورت و معنی
آه از این کافران سنگیندل
که بلای دلند، مسکین دل!
هر زمان فتنهای برانگیزند
بیگنه خون عاشقان ریزند
هر نفس آتشی برافروزند
بیسبب جان بیدلان سوزند
شهسواران عرصهٔ جانها
آفت عقلها و ایمانها
مهر او در دلش اثر میکرد
خواست تا پیش خویش خواند
گفت درویش پیش من خواند
کس نگوید به غیر من سیقش
ننویسد کس دگر ورقش
هر که بر حرف او نهد انگشت
کنم انگشت او برون از مشت
هر که بر لوح او رقم سازد
تیغ من دست او قلم سازد
بعد از این گفتگو به پیشش خواند
ساخت تقریب، نزد خویشش خواند
بهر تعلیم چون تکلم کرد
عاشق از شوق دست و پا گم کرد
دال میگفت و او الف میخواست
که یکی بود پیش او کج و راست
شاه زان هیچ برنمیآشفت
نرم نرمک به او سبق میگفت
شاه درویش دوست میباید
تا از او عالمی بیاساید
خاصه شاهان ملک دین یعنی
پادشاهان صورت و معنی
آه از این کافران سنگیندل
که بلای دلند، مسکین دل!
هر زمان فتنهای برانگیزند
بیگنه خون عاشقان ریزند
هر نفس آتشی برافروزند
بیسبب جان بیدلان سوزند
شهسواران عرصهٔ جانها
آفت عقلها و ایمانها
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۳ - حالات شاه و گدا در مکتب
گوهر بعدی:بخش ۱۵ - حال عشق شاهزاده با گدا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.