هوش مصنوعی:
متن روایتگر داستانی است که در آن فردی با حالتی غمگین و دلشکسته به نزد شاه جهان میآید و با ابراز وفاداری و عشق به آستانه شاه، از دردهای خود میگوید. او با توصیف وفاداری و شجاعت سگ محافظ شاه (که نماد وفاداری و قدرت است)، به ستایش از ویژگیهای آن میپردازد. در نهایت، شاه از او قدردانی میکند و گویا گریه میکند.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از توصیفات مانند «دل مجروح» و «دیدهٔ نمناک» ممکن است نیاز به بلوغ عاطفی برای درک کامل داشته باشد.
بخش ۱۹ - رفتن گدا به شب بر در شاهزاده
یک شب القصه رو به شاه آورد
رو به شاه جهان پناه آورد
با تن زار و سینه ی غمناک
دل مجروح و دیدهٔ نمناک
هر قدم رو به خاک میمالید
از دل دردناک مینالید
هر دم آهی کشیدی از دل تنگ
تا از آن آه سوختی دل سنگ
از غم دل به سینه سنگ زدی
با دل از کینه طبل جنگ زدی
رخ بر آن خاک آستان سودی
آستان را ز بوسه فرسودی
گفتی این آستانه محترمست
سگ این کوی آهوی حرمست
هر که او ره بدین طرف دارد
پای او بر سرم شرف دارد
بر در شاه دید شیر سگی
سگ نگویم پلنگ تیزتگی
داغ مهر و وفا نشانی او
خواب مردم ز پاسبانی او
گفتش ای سرور وفاداران
در وفا بهتر از همه یاران
گفت ای از می وفا سرمست
روز و شب هیچ خورد و خوابت هست؟
رشتهٔ دوستیست هر رگ تو
تو سگ کوی یار و من سگ تو
پنجه و ناخنت به خون شکار
سرخ همچون گلست و تیز چو خار
دست تو در حناست گل دسته
گل سرخ آن کف حتا بسته
کف پای توراست نقش نگین
در نگین تو جمله روی زمین
بارها صید فربه آوردی
خود قناعت به استخوان کردی
هست شکل دم تو قلابی
که مرا میکشد به هر بابی
شبروانی که قلب و حیلهگرند
از تو شب تا به روز بر حذرند
گریه کرد و ز دیده آبش داد
وز دل خونچکان کبابش داد
رو به شاه جهان پناه آورد
با تن زار و سینه ی غمناک
دل مجروح و دیدهٔ نمناک
هر قدم رو به خاک میمالید
از دل دردناک مینالید
هر دم آهی کشیدی از دل تنگ
تا از آن آه سوختی دل سنگ
از غم دل به سینه سنگ زدی
با دل از کینه طبل جنگ زدی
رخ بر آن خاک آستان سودی
آستان را ز بوسه فرسودی
گفتی این آستانه محترمست
سگ این کوی آهوی حرمست
هر که او ره بدین طرف دارد
پای او بر سرم شرف دارد
بر در شاه دید شیر سگی
سگ نگویم پلنگ تیزتگی
داغ مهر و وفا نشانی او
خواب مردم ز پاسبانی او
گفتش ای سرور وفاداران
در وفا بهتر از همه یاران
گفت ای از می وفا سرمست
روز و شب هیچ خورد و خوابت هست؟
رشتهٔ دوستیست هر رگ تو
تو سگ کوی یار و من سگ تو
پنجه و ناخنت به خون شکار
سرخ همچون گلست و تیز چو خار
دست تو در حناست گل دسته
گل سرخ آن کف حتا بسته
کف پای توراست نقش نگین
در نگین تو جمله روی زمین
بارها صید فربه آوردی
خود قناعت به استخوان کردی
هست شکل دم تو قلابی
که مرا میکشد به هر بابی
شبروانی که قلب و حیلهگرند
از تو شب تا به روز بر حذرند
گریه کرد و ز دیده آبش داد
وز دل خونچکان کبابش داد
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۸ - راندن کوئوال گدا را از مکتب به رقابت خود
گوهر بعدی:بخش ۲۰ - نالیدن درویش در کوی شاه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.