۲۷۲ بار خوانده شده
آن شب آفاق همچو گلشن بود
شب نبود آن، که روز روشن بود
فلک از آفتاب و بدر منیر
قدحی بود پر ز شکر و شیر
ماه چون کاسهٔ پنیر شده
کوچها همچو جوی شیر شده
سایه ظلمت فگنده بر سر نور
ریخته مشک ناب بر کافور
در چمن سایههای برگ چنار
چون سیه کرده پنجههای نگار
سایهٔ برگ بیدگاه شمال
راست چون ماهیان در آب زلال
بود ماه فلک تمام آن شب
شاه را شد هوای بام آن شب
شب مهتاب طرف بام خوشست
جلوههای مه تمام خوشست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
شب نبود آن، که روز روشن بود
فلک از آفتاب و بدر منیر
قدحی بود پر ز شکر و شیر
ماه چون کاسهٔ پنیر شده
کوچها همچو جوی شیر شده
سایه ظلمت فگنده بر سر نور
ریخته مشک ناب بر کافور
در چمن سایههای برگ چنار
چون سیه کرده پنجههای نگار
سایهٔ برگ بیدگاه شمال
راست چون ماهیان در آب زلال
بود ماه فلک تمام آن شب
شاه را شد هوای بام آن شب
شب مهتاب طرف بام خوشست
جلوههای مه تمام خوشست
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۹ - رفتن گدا به شب بر در شاهزاده
گوهر بعدی:بخش ۲۱ - دیدار شاه از بام در شب ماه روشن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.