هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از حافظ، بیانگر احساسات شاعر در برابر معشوق و ناامیدی از دنیای مادی است. شاعر از عشق، جدایی، و درد دل سخن می‌گوید و از ناصحان و حکمت‌های دنیوی رویگردان است. در نهایت، او به فضل الهی امید بسته و از عشق زمینی به عشق الهی گذر می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و درد عشق ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۴۳

پیر مغان جام میم داد دوش
از دو جهان بانگ برآمد که نوش

می‌روی و از عقبت می‌رود
جان و تن و دین‌ و دل و عقل و هوش

رفتی و برخاست فغانم ز دل
آمدی از راه و نشستم خموش

بر من و یاران شب یلدا گذشت
بس که ز زلف تو سخن رفت دوش

آب دو چشمم همه عالم گرفت
وآتش جانم ننشیند ز جوش

کاش بسازند ز خاکم سبو
بو که حریفان بکشندم به دوش

سرد شد از حکمت ناصح دلم
کآتش من بیند و گوید مجوش

تا به جمال توگشودیم چشم
از سخن خلق ببستیم گوش

ناصح از آن چهره نپوشیم چشم
گر تو توانی نظر از ما بپوش

رعد بنالد ز تجلی برق
از تو کنون جلوه و از ما خروش

پردهٔ دعوی بدرد دست غیب
گر نبود فضل خدا عیب‌پوش

نالهٔ قاآنی اگر بشنود
از جگر سنگ برآید خروش
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.