هوش مصنوعی: شاعر در این متن از غم و اندوه خود می‌گوید که بر اثر شکار و دوری از معشوق به او روی آورده است. او از زمانه شکایت دارد و آرزو می‌کند که شاه جهان از راه برسد تا از این درد و رنج رهایی یابد. شاعر از معشوق خود می‌خواهد که با حضور خود او را از این غم نجات دهد و با نوشیدن شراب، از این اندوه بگریزد.
رده سنی: 18+ متن دارای مضامین عاشقانه و غم‌انگیز است و همچنین اشاره‌ای به نوشیدن شراب دارد که برای مخاطبان زیر 18 سال مناسب نیست. همچنین، درک کامل مفاهیم و احساسات بیان‌شده در متن نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد.

غزل شمارهٔ ۴۵

تا به شکار رفته‌ای گشته دلم شکار غم
هست مرا ازین سپس طیش فزون و عیش کم

گر نه ز محنت زمان شاه شود مرا ضمان
نیست ز بختم این گمان کاو برهاندم ز غم

تا پی صید آهوان خنگ ملک بود روان
جان و دلم بود نوان از چه ز آه دم‌به‌دم

شه به غزال بسته دل من ز هزال خسته‌ دل
او ز خیال رسته دل، من ز ملال بسته دم

ای بت شنگ شوخ لب خیز و بسیج کن طلب
تا بجهیم ازین کرب، تا برهیم ازین الم

چند قرین ناله‌ای داغ به دل چو لاله‌ای
خیزو بده پیاله‌ای تا برهیم ازین نقم

چین بگشا ز گیسوان، تازه کن از طرب روان
چند زنی بر ابروان این همه پیچ و تاب و خم

مژده بده که صبحگه شاه جهان رسد ز ره
از قمرش بسر کله وز ملکش به‌بر خدم
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.