۲۰۳۶ بار خوانده شده
از باغ جهان رخ ببستیم و گذشتیم
شاخی ز درختی نشکستیم و گذشتیم
دامن کش ما بود فریب غم ناموس
زین کشمکش بیهده رستیم و گذشتیم
هر گه که به ما راحتیان راه گرفتند
لختی دل آن طایفه جستیم و گذشتیم
پا بست در آتش زدن و رفتن از این دشت
خود را به دل سوخته بستیم و گذشتیم
گفتند که از کعبه گذشتن نه ز هوش است
گفتیم که ما مردم مستیم و گذشتیم
صد جا به کمند آمده بودیم در این راه
چون برق ز بند همه جستیم و گذشتیم
هر گاه که چشم من و عرفی به هم افتاد
در هم نگرستیم و گرستیم و گذشتیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
شاخی ز درختی نشکستیم و گذشتیم
دامن کش ما بود فریب غم ناموس
زین کشمکش بیهده رستیم و گذشتیم
هر گه که به ما راحتیان راه گرفتند
لختی دل آن طایفه جستیم و گذشتیم
پا بست در آتش زدن و رفتن از این دشت
خود را به دل سوخته بستیم و گذشتیم
گفتند که از کعبه گذشتن نه ز هوش است
گفتیم که ما مردم مستیم و گذشتیم
صد جا به کمند آمده بودیم در این راه
چون برق ز بند همه جستیم و گذشتیم
هر گاه که چشم من و عرفی به هم افتاد
در هم نگرستیم و گرستیم و گذشتیم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.