هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به موضوعاتی مانند عشق، استهزا، قهر الهی، و مبارزه با حسادت میپردازد. شاعر از عشق به عنوان نیرویی قدرتمند یاد میکند که در برابر استهزا و حسادت مقاومت میکند و در نهایت پیروز میشود. همچنین، به داستانهای تاریخی و مذهبی مانند ابلیس و آدم، موسی و فرعون، و احمد مرسل اشاره میکند تا نشان دهد که استهزا و حسادت همیشه با عذاب الهی مواجه میشوند.
رده سنی:
16+
این متن شامل مفاهیم عمیق فلسفی و مذهبی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند استهزا و حسادت نیاز به درک بالاتری از روابط انسانی و تجربیات زندگی دارند.
غزل شمارهٔ ۱۹۶۷
ای تو را گَردن زده آن تَسْخَرَت بر گَردنان
ای سیاهی بر سیاهی جانِ تو از گَردِ نان
ای تو در آیینه دیده رویِ خود کور و کَبود
تَسْخَر و خنده زده بر آیِنِه چون اَبْلَهان
تَسْخَرَت بر آیِنِه نَبْوَد، به رویِ خود بُوَد
زان که رویَت هست تَسْخَرگاهِ هر روشنْ رَوان
آن مُنافق رویِ ظُلْمَت جانِ تَسْخَرکُن، که خود
جُمله سَر تا پایِ تَسْخَر بوده است آن قَلْتَبان
هر کِه در خونِ خود آید دستِ من چه؟ گو دَرآ
هر کِه او دُزدی کُند حَقّ است دار و نَردبان
هر کِه اِسْتِهْزا کُند بر خاصِگانِ عشقِ حَق
تیغِ قَهْرش بر سَر آید از جَلادِ قَهرمان
نَدْهَدَش قَهرِ خدا مُهلَت که تا یک دَم زَنَد
گَرچه دارد طاعَتِ اَهلِ زمین و آسْمان
عِبرَت از اِبْلیس گیرد، آن کِه نَسلِ آدم است
کو به اِسْتِهزایِ آدم شُد سِیَه رویِ قِران
تا که بُهتانها نَهَد آن مُظْلِمِ تاریکْ دل
خُنْبَک و مَسْخَرگی و اَفْسوس بر صاحِبْ دلان
اَحمَدِ مُرسَل به طَعْن و سُخرهٔ بوجَهْل بود
موسیِ عِمْران به تَسْخَرهایِ فرعونی چُنان
صَبرها کردند تا قَهرِ خدا اَنْدَر رَسید
دودِ قَهرِ حَقْ بَرآمَدْشان زِ سَقْفِ دودمان
از مَلامَتهای حُسّادانْ جِگَرها خون شود
دَردِ اِسْتِهزایِ ایشان داغها آرَد به جان
گَر از ایشان دَرگُریزی در مَغارهیْ خَلْوتی
عشقْ چون چوگانَت آرَد هَمچو گویْ اَنْدَر میان
تا چَشانَد مَر تو را زَهریِ زِ هر اَفْسُردهیی
تا کَشانَد نَزدِ تو از هر حسودیْ اَرْمَغان
تا بُدَهست این گوشمالِ عاشقان بودهست از آنْک
در همه وقتی چُنین بودهست کارِ عاشقان
گَر تو اَنْدَر دینِ عشقی، بر مَلامَت دل بِنِه
وَزْ فُسوس و تَسْخَرِ دشمن مَکُن رو را گِران
عاشقی چون روگری دان یا مَثَل آهنگری
پس سِیَه باشد هَماره چهرههای روگَران
بر رُخِ روگَر سیاهی از پِیِ قَزْغان بُوَد
وان گَهی جُمله سیاهی گِرد شُد بر قازْغان
همچُنان در عاقِبَت این روسیاهی عاشقان
جمع گردد بر رُخِ تَسْخَرکُنِ خُنْبَک زَنان
عشقِ نَقْشی را حَسودان دشمنیها میکنند
خاصه عشقِ پادشاهِ نَقْش سازِ کامران
نَقْش سازِ نَقْش سوزِ مُلک بَخشِ بینَظیر
جانْ فَزایی، دِلْرُبایی، خوش پَناهِ دو جهان
خاصِ خاصِ سِرِّ حَقّ و شَمسِ دینِ بینَظیر
فَخْرِ تبریز و خُلاصهیْ هستی و نورِ رَوان
ای سیاهی بر سیاهی جانِ تو از گَردِ نان
ای تو در آیینه دیده رویِ خود کور و کَبود
تَسْخَر و خنده زده بر آیِنِه چون اَبْلَهان
تَسْخَرَت بر آیِنِه نَبْوَد، به رویِ خود بُوَد
زان که رویَت هست تَسْخَرگاهِ هر روشنْ رَوان
آن مُنافق رویِ ظُلْمَت جانِ تَسْخَرکُن، که خود
جُمله سَر تا پایِ تَسْخَر بوده است آن قَلْتَبان
هر کِه در خونِ خود آید دستِ من چه؟ گو دَرآ
هر کِه او دُزدی کُند حَقّ است دار و نَردبان
هر کِه اِسْتِهْزا کُند بر خاصِگانِ عشقِ حَق
تیغِ قَهْرش بر سَر آید از جَلادِ قَهرمان
نَدْهَدَش قَهرِ خدا مُهلَت که تا یک دَم زَنَد
گَرچه دارد طاعَتِ اَهلِ زمین و آسْمان
عِبرَت از اِبْلیس گیرد، آن کِه نَسلِ آدم است
کو به اِسْتِهزایِ آدم شُد سِیَه رویِ قِران
تا که بُهتانها نَهَد آن مُظْلِمِ تاریکْ دل
خُنْبَک و مَسْخَرگی و اَفْسوس بر صاحِبْ دلان
اَحمَدِ مُرسَل به طَعْن و سُخرهٔ بوجَهْل بود
موسیِ عِمْران به تَسْخَرهایِ فرعونی چُنان
صَبرها کردند تا قَهرِ خدا اَنْدَر رَسید
دودِ قَهرِ حَقْ بَرآمَدْشان زِ سَقْفِ دودمان
از مَلامَتهای حُسّادانْ جِگَرها خون شود
دَردِ اِسْتِهزایِ ایشان داغها آرَد به جان
گَر از ایشان دَرگُریزی در مَغارهیْ خَلْوتی
عشقْ چون چوگانَت آرَد هَمچو گویْ اَنْدَر میان
تا چَشانَد مَر تو را زَهریِ زِ هر اَفْسُردهیی
تا کَشانَد نَزدِ تو از هر حسودیْ اَرْمَغان
تا بُدَهست این گوشمالِ عاشقان بودهست از آنْک
در همه وقتی چُنین بودهست کارِ عاشقان
گَر تو اَنْدَر دینِ عشقی، بر مَلامَت دل بِنِه
وَزْ فُسوس و تَسْخَرِ دشمن مَکُن رو را گِران
عاشقی چون روگری دان یا مَثَل آهنگری
پس سِیَه باشد هَماره چهرههای روگَران
بر رُخِ روگَر سیاهی از پِیِ قَزْغان بُوَد
وان گَهی جُمله سیاهی گِرد شُد بر قازْغان
همچُنان در عاقِبَت این روسیاهی عاشقان
جمع گردد بر رُخِ تَسْخَرکُنِ خُنْبَک زَنان
عشقِ نَقْشی را حَسودان دشمنیها میکنند
خاصه عشقِ پادشاهِ نَقْش سازِ کامران
نَقْش سازِ نَقْش سوزِ مُلک بَخشِ بینَظیر
جانْ فَزایی، دِلْرُبایی، خوش پَناهِ دو جهان
خاصِ خاصِ سِرِّ حَقّ و شَمسِ دینِ بینَظیر
فَخْرِ تبریز و خُلاصهیْ هستی و نورِ رَوان
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۲۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۶۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.