۳۰۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۱۳

در آتش آمدیم و فعانی نداشتیم
بودیم شمع شوق و زبانی نداشتیم

صد شیوه یافتیم ز معشوق روز وصل
وز بهر نیم شیوه بیانی نداشتیم

صد ره به دیر و کعبه قدم رفت و هیچ گاه
دستی نیافتیم و عنانی نداشتیم

در شیشه کاو کاو بسی عرض کرد، لیک
در شیشه ناشکسته فغانی نداشتیم

دایم زدیم غوطه در آتش برای خلق
در هیچ کس به مهر گمانی نداشتیم

میلی نداشتیم به سودای کس، ولی
در هیچ شهر نرخ گرانی نداشتیم

عرفی بنافت پنجهٔ ما جور بخت پیر
شکر خدا که بخت جوانی نداشتیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.