هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و موسیقی به عنوان ابزاری برای رسیدن به حقیقت و رهایی از دنیای مادی سخن میگوید. او از عقل و دانش به عنوان موانعی بر سر راه عشق یاد میکند و از موسیقی و هنر به عنوان راهی برای رسیدن به حقیقت استفاده میکند. شاعر همچنین به ستایش شخصیتی به نام شمس الدین میپردازد و از عشق به او به عنوان راهی برای رسیدن به روشنایی و رهایی سخن میگوید.
رده سنی:
18+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم و استعارههای به کار رفته در متن نیاز به تجربه و دانش بیشتری برای درک کامل دارند.
غزل شمارهٔ ۱۹۷۰
مُطْربا بَردار چَنگ و لَحْنِ موسیقار زَن
آتش از جُرمَم بیار و اَنْدَر اِسْتِغْفار زَن
ای کَلیمِ عشق بر فرعونِ هستی حَمله بَر
بر سَرِ او تو عَصایِ مَحْو، موسی وار زَن
عقل از بَهرِ هَوَسها، دار داری میکُند
زود چَشمَش را بِبَند و بَهرِ او تو دار زَن
وَرْ بگوید من به دانش نَظْمِ کاری میکُنم
آتشی دست آور و در نَظْم و اَنْدَر کار زَن
در غَریِبْستانِ جان تا کِی شوی مِهْمانِ خاک؟
خاکْ اَنْدَر چَشمِ این مِهْمان و مِهْمان دار زَن
مُطربا حُسنَت زِ پَرگارِ خِرَد بیرون تَر است
خیمَهٔ عشرت بُرون از عقل و از پَرگار زَن
تارِ چَنگَت را زِ پودِ صِرفِ میْ جانی بِدِه
زان حَرارهیْ کُهنهٔ نوبَخت بر اَوْتار زَن
بر دَرِ مَخْدومْ شَمسُ الدّین زِ دیده آب زَن
در همه هستی زِ نارِ چهرهٔ او نار زَن
از یکی دَستانِ او خورشید و مَهْ را خُفته کُن
پس نَهان زو چَنگ اَنْدَر دولَتِ بیدار زَن
عقلِ هُشیارَت قَبایی دوخت بَهرِ شَمسِ دین
تو زِ عشقِ او به چَشمِ مُنکِرانْ مِسْمار زَن
بر بُراقِ عشق بِنْشین، جانِبِ تبریز رو
وان گَهی زانو زِ بَهرِ غَمْزهٔ خونْ خوار زَن
آتش از جُرمَم بیار و اَنْدَر اِسْتِغْفار زَن
ای کَلیمِ عشق بر فرعونِ هستی حَمله بَر
بر سَرِ او تو عَصایِ مَحْو، موسی وار زَن
عقل از بَهرِ هَوَسها، دار داری میکُند
زود چَشمَش را بِبَند و بَهرِ او تو دار زَن
وَرْ بگوید من به دانش نَظْمِ کاری میکُنم
آتشی دست آور و در نَظْم و اَنْدَر کار زَن
در غَریِبْستانِ جان تا کِی شوی مِهْمانِ خاک؟
خاکْ اَنْدَر چَشمِ این مِهْمان و مِهْمان دار زَن
مُطربا حُسنَت زِ پَرگارِ خِرَد بیرون تَر است
خیمَهٔ عشرت بُرون از عقل و از پَرگار زَن
تارِ چَنگَت را زِ پودِ صِرفِ میْ جانی بِدِه
زان حَرارهیْ کُهنهٔ نوبَخت بر اَوْتار زَن
بر دَرِ مَخْدومْ شَمسُ الدّین زِ دیده آب زَن
در همه هستی زِ نارِ چهرهٔ او نار زَن
از یکی دَستانِ او خورشید و مَهْ را خُفته کُن
پس نَهان زو چَنگ اَنْدَر دولَتِ بیدار زَن
عقلِ هُشیارَت قَبایی دوخت بَهرِ شَمسِ دین
تو زِ عشقِ او به چَشمِ مُنکِرانْ مِسْمار زَن
بر بُراقِ عشق بِنْشین، جانِبِ تبریز رو
وان گَهی زانو زِ بَهرِ غَمْزهٔ خونْ خوار زَن
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.