۳۵۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۷۰

مُطْربا بَردار چَنگ و لَحْنِ موسیقار زَن
آتش از جُرمَم بیار و اَنْدَر اِسْتِغْفار زَن

ای کَلیمِ عشق بر فرعونِ هستی حَمله بَر
بر سَرِ او تو عَصایِ مَحْو، موسی وار زَن

عقل از بَهرِ هَوَس‌ها، دار داری می‌کُند
زود چَشمَش را بِبَند و بَهرِ او تو دار زَن

وَرْ بگوید من به دانش نَظْمِ کاری می‌کُنم
آتشی دست آور و در نَظْم و اَنْدَر کار زَن

در غَریِبْستانِ جان تا کِی شوی مِهْمانِ خاک؟
خاکْ اَنْدَر چَشمِ این مِهْمان و مِهْمان دار زَن

مُطربا حُسنَت زِ پَرگارِ خِرَد بیرون تَر است
خیمَهٔ عشرت بُرون از عقل و از پَرگار زَن

تارِ چَنگَت را زِ پودِ صِرفِ میْ جانی بِدِه
زان حَراره‌‌یْ کُهنهٔ نوبَخت بر اَوْتار زَن

بر دَرِ مَخْدومْ شَمسُ الدّین زِ دیده آب زَن
در همه هستی زِ نارِ چهرهٔ او نار زَن

از یکی دَستانِ او خورشید و مَهْ را خُفته کُن
پس نَهان زو چَنگ اَنْدَر دولَتِ بیدار زَن

عقلِ هُشیارَت قَبایی دوخت بَهرِ شَمسِ دین
تو زِ عشقِ او به چَشمِ مُنکِرانْ مِسْمار زَن

بر بُراقِ عشق بِنْشین، جانِبِ تبریز رو
وان گَهی زانو زِ بَهرِ غَمْزهٔ خونْ خوار زَن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.