۳۱۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱

موج و دریا آب بادش نزد ما
لاجرم باشد حجاب ما ز ما

ما ز ما جوید چو ما با ما بُود
هر که او با بحر ما شد آشنا

هر چه باشد در حدوث و در قدم
از خدا هرگز نمی ‌باشد جدا

در عدم خوش خوش حضوری یافتیم
در فنا داریم جاویدان بقا

نور روی او است در عالم عیان
بنگر این آئینهٔ نور خدا

جامع مجموع اسمای اله
می‌نماید صورت و معنی به ما

درد اگر داری دوا از خود بجو
زانکه درد تو بود عین دوا

عقل اگر خواهی برو جای دگر
عشق اگر خواهی درآ در بزم ما

چون نوا از نعمت الله می ‌برند
نعمت‌الله کی بماند بینوا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.