۳۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۶

مرا گفت یاری که ای یار ما
اگر یار مائی بکش بار ما

برو مایه و سود دکان بمان
گرت هست سودای بازار ما

بیا قول مستانهٔ ما شنو
بخوان از سر ذوق گفتار ما

نداریم ما کار با کار کس
ندارد کسی کار با کار ما

چه بندی تو نقش خیالی به خواب
نظر کن درین چشم بیدار ما

اگر رند مست و حریف خوشی
بیابی مرادی ز خمار ما

سزاوار ما نیست هر بنده ای
بود سید ما سزاوار ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.