۲۹۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۸

ای یار دل یار به دست آر خدا را
زین بیش دل خسته میازار خدا را

مستیم و خرابیم و سر از پای ندانیم
ای عقل رها کن من و دلدار خدا را

خوش آب حیاتیست اگر تشنه آبی
جامی ز می عشق به دست آر خدا را

گر یک سر موئیست حجاب تو در این ره
بردار حجاب خود و مگذار خدا را

هر چیز که داری به امانت به تو دادند
تو نیز امینا نه نگهدار خدا را

عشق آمد و گفتا که دهم کام تو گفتم
تاخیر مکن باز در این کار خدا را

گر جان عزیزت طلبد سید مستان
شکرانه بنه بر سر و بسپار خدا را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.