۲۶۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۴

ساقئی دیدیم مستانه به خواب
جام می بخشید ما را بی حساب

چون شدم بیدار من بودم نه او
آنکه در خوابش بدیدم بی حجاب

بسته ام نقش خیالش در نظر
آفتابی رو نموده مه نقاب

در خیال خواب باشد روز و شب
هر که بیند این چینین خوابی به خواب

غیر ما در بحر ما از ما مجو
گفتمت والله اعلم بالصواب

عین ما ، می بین به عین ما چو ما
بر کف ما خوش حبابی پر ز آب

در خرابات مغان موجود نیست
همچو سید عاشقی مست و خراب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.