هوش مصنوعی: این متن عرفانی بیانگر عشق به عنوان مفهوم اصلی زندگی و وجود است. شاعر عشق را سرچشمهٔ علم و فهم رموز هستی می‌داند و خود را خدمتگزار این عشق معرفی می‌کند. او از دل‌های شیفته و مست از عشق سخن می‌گوید و سرنوشت خود را ازلی و مقدر شده به عشق می‌داند. در نهایت، با فنا شدن در عشق، به حیات جاودانه نزد عشاق می‌رسد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان ادبی بالا، مناسب مخاطبان با سطح درک و تجربهٔ بیشتر است.

غزل شمارهٔ ۱۵۰

تا مرا عین عشق مفهوم است
سر علمم به عشق معلوم است

تا رموز وجود شد مفهوم
هر وجودی که هست مفهومست

خادم خلوت دلم آری
بنگر آن خادمی که مخدومست

شمع روشن ضمیر مجلس ماست
دل پروانه ای که چون موم است

باز سرمست شد دل مخمور
لیکن از خمر غیر معصوم است

قسمتم عشق بود روز ازل
آری خوش قسمتی که مقسومست

چون که شد سید از خودی فانی
نزد عشاق حی قیوم است
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.