هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از تأثیر عشق و تجربههای زندگی بر خنده و شادی خود سخن میگوید. او بیان میکند که چگونه عشق و تجربههای مختلف به او آموختهاند که به شکلهای متفاوتی بخندد و شادی را در شرایط مختلف تجربه کند. شاعر از خنده به عنوان نمادی از مقاومت، شادی و درک عمیق زندگی یاد میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند عشق و تجربههای زندگی نیاز به بلوغ فکری و تجربههای شخصی بیشتری دارند تا به درستی درک شوند.
غزل شمارهٔ ۱۹۸۹
جَنَّتی کرد جهان را زِ شِکَر خندیدن
آن کِه آموخت مرا هَمچو شَرَر خندیدن
گرچه من خود زِ عَدَمْ دِلْخوش و خَندان زادم
عشقْ آموخت مرا، شکلِ دِگَر خندیدن
بی جِگَر داد مرا شَهْ دلِ چون خورشیدی
تا نِمایَم همه را بیزِ جِگَر خندیدن
به صَدَف مانَم، خَندم چو مرا دَرشِکَنند
کارِ خامان بُوَد از فَتْح و ظَفَر خندیدن
یک شب آمد به وُثاقِ من و آموخت مرا
جانِ هر صُبح و سَحَر، هَمچو سَحَر خندیدن
گَر تُرُش رویْ چو اَبرم، زِ درونْ خَندانم
عادتِ بَرق بُوَد وَقتِ مَطَر خندیدن
چون به کوره گُذری، خوش به زَرِ سُرخ نِگَر
تا در آتش تو بِبینی زِ حَجَر خندیدن
زَر در آتش چو بِخندید، تو را میگوید
گَرنه قَلْبی بِنِما وَقتِ ضَرَر خندیدن
گَر تو میرِ اَجَلی، از اَجَل آموز کُنون
بر شَهِ عاریَت و تاج و کَمَر خندیدن
وَرْ تو عیسی صِفَتی خواجه دَرآموز ازو
بر غَمِ شَهوت و بر ماده و نَر خندیدن
وَرْ دَمی مدرسهٔ اَحْمدِ اُمّی دیدی
رو، حَلالَسْتَت بَرِ فَضْل و هُنر خندیدن
ای مُنَجِّم اگَرَت شَقِّ قَمَر باور شُد
بایَدَت بر خود و بر شَمس و قَمَر خندیدن
هَمچو غُنچه تو نَهانْ خَند و مَکُن هَمچو نَبات
وَقتِ اِشْکوفه به بالایِ شَجَر خندیدن
آن کِه آموخت مرا هَمچو شَرَر خندیدن
گرچه من خود زِ عَدَمْ دِلْخوش و خَندان زادم
عشقْ آموخت مرا، شکلِ دِگَر خندیدن
بی جِگَر داد مرا شَهْ دلِ چون خورشیدی
تا نِمایَم همه را بیزِ جِگَر خندیدن
به صَدَف مانَم، خَندم چو مرا دَرشِکَنند
کارِ خامان بُوَد از فَتْح و ظَفَر خندیدن
یک شب آمد به وُثاقِ من و آموخت مرا
جانِ هر صُبح و سَحَر، هَمچو سَحَر خندیدن
گَر تُرُش رویْ چو اَبرم، زِ درونْ خَندانم
عادتِ بَرق بُوَد وَقتِ مَطَر خندیدن
چون به کوره گُذری، خوش به زَرِ سُرخ نِگَر
تا در آتش تو بِبینی زِ حَجَر خندیدن
زَر در آتش چو بِخندید، تو را میگوید
گَرنه قَلْبی بِنِما وَقتِ ضَرَر خندیدن
گَر تو میرِ اَجَلی، از اَجَل آموز کُنون
بر شَهِ عاریَت و تاج و کَمَر خندیدن
وَرْ تو عیسی صِفَتی خواجه دَرآموز ازو
بر غَمِ شَهوت و بر ماده و نَر خندیدن
وَرْ دَمی مدرسهٔ اَحْمدِ اُمّی دیدی
رو، حَلالَسْتَت بَرِ فَضْل و هُنر خندیدن
ای مُنَجِّم اگَرَت شَقِّ قَمَر باور شُد
بایَدَت بر خود و بر شَمس و قَمَر خندیدن
هَمچو غُنچه تو نَهانْ خَند و مَکُن هَمچو نَبات
وَقتِ اِشْکوفه به بالایِ شَجَر خندیدن
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.