هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دل‌بستگی شدید خود به معشوق سخن می‌گوید و از او می‌خواهد که با جفا و بی‌مهری، دلش را نشکند. او از معشوق درخواست رحم و توجه می‌کند و می‌گوید که تنها معشوق می‌تواند او را از رنج و اندوه نجات دهد. شاعر همچنین از عشق به عنوان نیرویی جادویی و قدرتمند یاد می‌کند که او را اسیر خود کرده است.
رده سنی: 16+ این شعر به دلیل مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده، برای مخاطبانی مناسب است که توانایی درک و تحلیل متون ادبی را دارند. همچنین، مفاهیم عشق و رنج عاشقانه ممکن است برای سنین پایین‌تر قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۱۹۹۹

مَکُن ای دوست زِ جور این دِلَم آواره مَکُن
جانْ پِیِ پاره بگیر و جِگَرمْ پاره مَکُن

مَر تو را عاشقِ دل داده و غَم خوار بَسی‌‌‌ست
جان و سَر قَصدِ سَرِ این دلِ غَم خواره مَکُن

نَظَرِ رَحْم بِکُن بر من و بیچاره‌گی‌اَم
جُز تو اَرْ چاره‌گری هست، مرا چاره مَکُن

پیش آتشکدهٔ عشقِ تو دل شیشه‌گَر است
دلِ خود بر دلِ چون شیشهٔ من خاره مَکُن

هر دَمی هَجْرِ سِتَمکارِ تو دَم می‌دَهَدَم
هر دَمَم دَم دِهِ‌ بی‌باکِ سِتَمکاره مَکُن

تَنِ پُر بَند چو گَهْواره و دل چون طِفْل است
در کِنارش کَش و وابستهٔ گَهْواره مَکُن

پیشِ خورشیدِ رُخَت جانِ مرا رَقصانْ دار
هَمچو شبْ جانِ مرا بَندِ هر اِسْتاره مَکُن

زِ دَغَلْ عالَمِ غَدّار دو صد سَر دارد
سَرِ من در سَرِ این عالَمِ غَدّاره مَکُن

صد چو هاروت و چو ماروت زِ سِحْرش بَسته‌ست
مَر مَرا بَستهٔ این جادویِ سَحّاره مَکُن

خَمْرِ یک روزهٔ این نَفْس، خُمارِ اَبَد است
هین، مرا تشنهٔ این خایِنِ خَمّاره مَکُن

لَعْبِ اوَّل چو مرا بَستْ مَیَفزا بازی
زانچه یک باره شُدم ماتِ تو دَهْ باره مَکُن

جُمله عَیّاریِ ناسوتْ زِ لاهوتِ تو است
تو دِگَر یاریِ این کافِرِ عَیّاره مَکُن
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.