هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که به توصیف قدرت و دانایی یک سلطان معنوی میپردازد. شاعر از تواناییهای خارقالعاده این سلطان سخن میگوید و تأکید میکند که او قادر است ناممکنها را ممکن سازد. همچنین، شاعر به مخاطب توصیه میکند که از اندیشههای سطحی فراتر رود و به عمق وجود خود بنگرد. در ادامه، شاعر از وحدت وجود و ارتباط بین اجزای جهان سخن میگوید و مخاطب را به درک این وحدت دعوت میکند. در پایان، شاعر به اهمیت ایمان و عشق اشاره میکند و مخاطب را به جستجوی حقیقت و زیبایی درونی فرا میخواند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۰۰۲
تو سَبَب سازی و داناییِ آن سُلطانْ بین
آنچ مُمکن نَبُوَد، در کَفِ او امکانْ بین
آهن اَنْدَر کَفِ او نَرمتَر از مومی بین
پیشِ نورِ رُخِ او، اَخْتَر را پنهان بین
نَمِ اندیشه بیا قُلْزُمِ اندیشه نِگَر
صورتِ چَرخ بِدیدی، هَله اکنون جانْ بین
جانْ بِنَفْروختی ای خَر، به چُنین مُشترییی
رو به بازارِ غَمَش، جانْ چو عَلَف اَرْزانْ بین
هر کِه بِفْسُرد، بَرو سخت نِمایَد حَرَکت
اندکی گرم شو و جُنبش را آسانْ بین
خُشک کردی تو دِماغ از طَلَبِ بَحث و دلیل
بِفَشان خویشْ زِ فکر و لُمَعِ بُرهانْ بین
هست میزانِ مُعَیَّنْت و بِدان میسَنجی
هَله میزان بِگُذار و زَرِ بیمیزانْ بین
نَفَسی موضِعِ تَنگ و نَفَسی جایِ فَراخ
میِ جانْ نوش و از آن پَسْ همه را میدانْ بین
سِحْر کردهست تو را دیو، هَمیخوان قُل اَعُوذْ
چونک سَرسَبز شُدی، جُمله گُل و ریحانْ بین
چون تو سَرسَبز شُدی، سَبز شود جُمله جهان
اِتِّحادی عَجَبی در عَرَض و اَبْدانْ بین
چون دَمی چَرخ زَنیّ و سَرِ تو بَرگردد
چَرخ را بِنْگَر و هَمچون سَرِ خود گَردانْ بین
زان که تو جُزوِ جهانی، مَثَلِ کُل باشی
چون که نو شَد صِفَتَت، آن صِفَتِ از اَرکانْ بین
همه اَرکانْ چو لباس آمد و صُنْعَش چو بَدَن
چند مَغرورِ لباسی؟ بَدَنِ انسانْ بین
رویِ ایمانْ تو در آیینهٔ اَعْمال بِبین
پَرده بَردار و دَرآ، شَعْشَعهٔ ایمانْ بین
گَر تو عاشق شُدهیی، حُسنْ بِجو، اِحْسان نی
وَرْ تو عَبّاسِ زمانی، بِنِشین اِحْسانْ بین
لابه کردم شَهِ خود را، پس ازین او گوید
چون که دریاش بِجوشَد دُرِ بیپایانْ بین
آنچ مُمکن نَبُوَد، در کَفِ او امکانْ بین
آهن اَنْدَر کَفِ او نَرمتَر از مومی بین
پیشِ نورِ رُخِ او، اَخْتَر را پنهان بین
نَمِ اندیشه بیا قُلْزُمِ اندیشه نِگَر
صورتِ چَرخ بِدیدی، هَله اکنون جانْ بین
جانْ بِنَفْروختی ای خَر، به چُنین مُشترییی
رو به بازارِ غَمَش، جانْ چو عَلَف اَرْزانْ بین
هر کِه بِفْسُرد، بَرو سخت نِمایَد حَرَکت
اندکی گرم شو و جُنبش را آسانْ بین
خُشک کردی تو دِماغ از طَلَبِ بَحث و دلیل
بِفَشان خویشْ زِ فکر و لُمَعِ بُرهانْ بین
هست میزانِ مُعَیَّنْت و بِدان میسَنجی
هَله میزان بِگُذار و زَرِ بیمیزانْ بین
نَفَسی موضِعِ تَنگ و نَفَسی جایِ فَراخ
میِ جانْ نوش و از آن پَسْ همه را میدانْ بین
سِحْر کردهست تو را دیو، هَمیخوان قُل اَعُوذْ
چونک سَرسَبز شُدی، جُمله گُل و ریحانْ بین
چون تو سَرسَبز شُدی، سَبز شود جُمله جهان
اِتِّحادی عَجَبی در عَرَض و اَبْدانْ بین
چون دَمی چَرخ زَنیّ و سَرِ تو بَرگردد
چَرخ را بِنْگَر و هَمچون سَرِ خود گَردانْ بین
زان که تو جُزوِ جهانی، مَثَلِ کُل باشی
چون که نو شَد صِفَتَت، آن صِفَتِ از اَرکانْ بین
همه اَرکانْ چو لباس آمد و صُنْعَش چو بَدَن
چند مَغرورِ لباسی؟ بَدَنِ انسانْ بین
رویِ ایمانْ تو در آیینهٔ اَعْمال بِبین
پَرده بَردار و دَرآ، شَعْشَعهٔ ایمانْ بین
گَر تو عاشق شُدهیی، حُسنْ بِجو، اِحْسان نی
وَرْ تو عَبّاسِ زمانی، بِنِشین اِحْسانْ بین
لابه کردم شَهِ خود را، پس ازین او گوید
چون که دریاش بِجوشَد دُرِ بیپایانْ بین
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.