۲۵۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۷

هر که حلقه به گوش مردانست
نزد مردان مرد مرد آنست

عاشقانی به جان و دل دایم
در طریقت رفیق یارانست

هرچه بینم به عشق حضرت او
جان فدایش کنم که جانانست

سنبل زلف یار داد به باد
کار جمعی از آن پریشانست

همچو جان در کنار خود گیرم
گرچه او پادشاه کرمانست

این چنین پادشه که می شنوی
در همه کائنات سلطانست

نعمت الله که رند سرمست است
بندهٔ خاص شاه مردانست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.