هوش مصنوعی: شاعر در این متن عاشقانه از عشق و دلدادگی به معشوق سخن می‌گوید. او از جستجوی عشق در جان و دل می‌گوید و بیان می‌کند که گنج عشق در ویرانه‌های دلش پنهان است. همچنین، از مجمع اهل دل و میخانه و رندی یاد می‌کند و به زیبایی‌های معشوق و ایمان آوردن به کفر عشق اشاره دارد. در پایان، شاعر خود را سردار رندان می‌داند و حاکمیت عشق را بر همه چیز مسلم می‌شمارد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای سنین پایین‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات مانند رندی و میخانه ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۳۱۸

گفتم که این جانان کیست ، جان گفت جانان منست
عشقش همی جستم به جان دل گفت درجان منست

هر جا که مه روئی بود آنی از او دارد ولی
آنی که او دارد همه می دان که از آن منست

در کنج ویران دلم گنجیست پنهان عشق او
گنجی اگر باید تو را در کنج ویران منست

از مجلس اهل دلان خواهی که تا یابی نشان
آن مجمع جمع چنان زلف پریشان منست

میخانه خوش آراسته رندی خوشی نوخواسته
ساقی سرمست خوشی امروز مهمان منست

زنّار کفر زلف ما رو در میان بندش بپا
آنگه به صدق دل بگو کاین کفر ایمان منست

سید مرا بنواخته سردار رندان ساخته
هرجا که یابی حاکمی محکوم فرمان منست
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.