۲۶۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶۵

در این در به جز ما آشنا نیست
به نزد آشنا خود عین ما نیست

گمان کج مبر بشنو ز عطار
که هر کو در خدا گم شد جدا نیست

نه قربست و نه بعد آنجا که مائیم
مگو آنجا کجا آنجا کجا نیست

حباب و موج و دریا هر سه آبند
جدایند از هم و از هم جدا نیست

فنا شو از فنا و از بقا هم
فقیران را فنا و هم بقا نیست

حریف درد نوش و دردمندیم
از این خوشتر دل ما را دوا نیست

وجود این و آن نقش خیالست
حقیقت جز وجود کبریا نیست

اگر گوئی همه حقست حقست
وگر خلقش همی خوانی خطا نیست

چو سید نیست شو از هست و از نیست
چو تو خود نیستی هستی تو را نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.