هوش مصنوعی: این متن عرفانی به موضوع عشق و فنا شدن در معشوق می‌پردازد. شاعر از گذشتن از خود و رسیدن به حقیقت عشق سخن می‌گوید، جایی که عاشق با بخشیدن جان خود به معشوق، به آزادی و جاودانگی می‌رسد. این شعر بیانگر سلوک عرفانی و رسیدن به وحدت با معشوق از طریق فنا شدن در اوست.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، درک کامل این متن نیاز به آشنایی با ادبیات عرفانی و فلسفه‌ی اسلامی دارد.

غزل شمارهٔ ۴۲۷

عاشقی جان را به جانان داد و رفت
رو به خاک راه او بنهاد و رفت

تن رفیقی بود با او یار و غار
عاشقانه ناگهان افتاد و رفت

بر سر کویش رسید و سر نهاد
بند را از پای خود بگشاد و رفت

هر زمان نقشی نماید لاجرم
کرد روی چون نگاری شاد و رفت

زندهٔ جاوید شد ای جان من
گرچه می گویند او جان داد و رفت

آمد اینجا و غم عالم نخورد
زان روان شد مظهر ایجاد و رفت

بنده بودی بندگی کردی مدام
سید آمد بنده شد آزاد و رفت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.