هوش مصنوعی: این شعر از نعمت الله ولی بیانگر درد و رنج عاشقی است که یارش او را ترک کرده است. شاعر از بی‌وفایی و دوری معشوق شکایت می‌کند و احساس تنهایی و اندوه خود را به تصویر می‌کشد. عقل نیز در مواجهه با این رند مست، راه به جایی نمی‌برد و می‌گریزد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۴۲۹

یار ما زاری ما نشنید و رفت
آمد و در حال وا گردید و رفت

زلف او در تاب رفت از دست ما
دل ربود و سر ز ما پیچید و رفت

جان ما را یک زمان دلشاد کرد
حال ما را یک زمان وا دید و رفت

عمر ما بود و روان از ما گذشت
گفتمش بنشین دمی نشنید و رفت

گر چه او با جان منش پیوندهاست
بی وفا پیوند خود ببرید و رفت

عقل آمد تا مرا راهی زند
رند مستی دید از او ترسید و رفت

نعمت الله بود یار غار ما
گوشه ای از بوستان بگزید و رفت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.