۲۶۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۴۴

شهرت ذوق ما جهان بگرفت
از مکان رفت و لامکان بگرفت

قول مستانه ای که ما گفتیم
دل عاشق به جان روان بگرفت

هر کجا عارفی است در عالم
این معانی از آن بیان بگرفت

مطرب ما ترنمی فرمود
خرقهٔ جمله عاشقان بگرفت

خوش نگاری گرفته ام به کنار
او مرا نیز در میان بگرفت

مدتی عقل بود همدم ما
دل ما عاقبت از آن بگرفت

عشق سید گرفت سخت وجود
پادشه ملک جاودان بگرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.